اعتراف میکنم آدمیم که اگر با کسی چت کنم ( و اون شخص برام مهم باشه حالا خواهر یا دوست صمیمی) و دیر جواب بده
در حد دو سه دقیقه ، باهاش قهر میکنم
آدم بد قهریم هستم
یه دفه سر همین قضیه با مهسا قهر کردم تا یه ماه بهش پی ام ندادم
یبار بانگها ـرو بعد یه مدت فعال کرده بودن، بعد واسه پاک کردن و قفل کردن بانگ شما تمام کاربرا دسترسی داشتن :د ، فک کنم حامد بهم خبر داد یادم نیس دقیق ولی سه چهار تا بانگـای بچه هارو پاک کردم واسه امتحان :د ؛ گفتیم سریع درستش کردن.
اعتراف میکنم نسبت به هم سن و سالهام دیر زبان انگلیسی رو شروع کردم[nb]من اوّل راهنمایی شروع کردم زبان یاد گرفتن امّا همکلاسیهام اغلبشون یه 2 سالی بود کلاس رفته بودند [/nb] بعد این مسئله یه سری مشکلات جالب برای من ایجاد کرد مثلاً تا مدّتها uninstall رو یونیستال میخوندم یا وقتی یه بازی جدید کامپیوتری نصب میکردم داخل بازی همهی دکمههای کیبورد رو فشار میدادم تا بفهمم هر دکمه تو بازی چی کار میکنه یا یه دفعه چندین ساعت کانتر بازی کردم تا بعد از ساعتها تلاش بیوقفه آخر فهمیدم برای تمام شدن مرحله باید یه نفر رو با shotgun میکشتم ولی من همش با m4 میرفتم جلو ولی میدونید جالبترین قسمت ماجرا کلمهی shit بود به لطف مترجمهای خوبمون که فیلمهایی که با زیرنویس میدیدم فکر میکردم shit یعنی لعنتی بعد من خدارو شکر listening خوبی داشتم و بعد از مدّت کوتاهی شنیدم طرف میگه holy shit بعد ذهن من اینطوری ترجمه کرد که معنیش میشه خیلی لعنتی در پایان piece of shit بود که هیچ جوری با معادلات پیشین همخوانی نداشت و من متوجه شدم در چه گمرهی سرگردان بودم
اعتراف میکنم ....
۱: یه زمانی واقعا ادم رو مخ و بی خودی بودم متاسفانه
۲: بی دلیل زود عصبی میشدم و از کوره در میرفتم متاسفانه
۳: چون مثلا تیزهوشان درس خوندم و با این بچه ها بودم نسبت به بقیه نگاه بدی داشتم متاسفانه
۴: از اشتباهاتم درس نگرفتم ، اشتباهات دوران دبیرستان
بخوام بگم یه کتاب میشه ولی خب خداروشکر
اعتراف میکنم ،،، ازشون درس خوبی گرفتم و بهتر شدم
اها باید خاطره باشه اون بالا رو ندیده بودم
خب مورد دوم رو یه دونه نقدشو دارم :
اول دبیرستان بودم تابستون بود خونه خالم بودم ، بیخود و بی دلیل با داداشتم بحثم شد
اولش حرفام و دعوامون جدی نبود خب از اونجایی که اصلا جنبه نداشتم زود جوش اوردم رفتم که بزنمش اما خب اونم ادم زرنگی بود جا خالی داد و منو مسخره کرد بدتر رفت رو مخم که اینو باید بزنم (البته اینم بگم اونم کم نمیاوردا تا میتونست منو تحریک میکرد )
خلاصه افتادم دنبالش تا برسم بهش تو حیاط چشم خورد به یه کلنگ یهو وسط دویدن و اینا رفتم کلنگ رو برداشتم با کلنگ بزنمش :-\ اونم دید وضع قرمزه با پای لخت رفت بیرون از حیاط و ۳-۴ کوچه رفته پایین البته بعدش دید خیلی گند زده اومد معذرت خواهی کرد و تموم شد
ببخشید طولانی شد
اعتراف میکنم بیش از چن صد بار اهنگ زدبازی صبه صبه رو گوش دادم:
صبه صبه صبه پا میشم .... از پنجره نگا میکنم ... گُلا واا میشن ... گل منم باشون اتیش میگیریه .....
بعد من همش فک میکردم این گل اتیش گرفتنه ینی چی؟؟!! انواع و اقسام فکرای عجق وجق از مخیّلم عبور میکرد از فکرای اونجوری تا .... ولی هیچکدوم نمیخورد بهش تا اینکه یه بار گفتم شاید به ادامش ربط داره بعد ادامشو تو ذهنم خوندم (یه کام دو کام سه کام ،همه چی هستش به کام ...)که یهو واسم جا افتاد .... اخ اخ اخ منظورش گل ماریجوانا بوده
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم از بین سبزی ها
فقط ریحون بنفش و تربچه میخورم
چون فقط این دو تا رو میتونم تشخیص بدم
اعتمادی به بقیه شون نیست یهویی زیادی تند ن دهن آدم میسوزه
اعتراف میکنم بچه بودم هرموقع سوار تاب میشدم دوست داشتم مثل بقیه از روی تاب بپرم ولی میترسیدم
ی بارهمش با خودم حرف زدم ک نه ترس نداره بپر بپر تاب جلوبود تا من راضی شدم اومدبپرم تاب رفته بود عقب وتا پریدم برگشت خورد تو سرم #-o #-o
ی باردیگه هم سعی کردم بازم همون اتفاق افتاد
بعد ها فهمیدم وقتی تاب جلوئه باید بپرم ک تا اون برمیگرده من دور شده باشم