اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم آدمیم که اگر با کسی چت کنم ( و اون شخص برام مهم باشه حالا خواهر یا دوست صمیمی) و دیر جواب بده
در حد دو سه دقیقه ، باهاش قهر میکنم :|
آدم بد قهریم هستم 8-|
یه دفه سر همین قضیه با مهسا قهر کردم تا یه ماه بهش پی ام ندادم :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

یبار بانگ‌ها ـرو بعد یه مدت فعال کرده بودن، بعد واسه پاک کردن و قفل کردن بانگ شما تمام کاربرا دسترسی داشتن :د ، فک کنم حامد بهم خبر داد یادم نیس دقیق ولی سه چهار تا بانگ‌ـای بچه هارو پاک کردم واسه امتحان :د ؛ گفتیم سریع درست‌ش کردن.
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 99% شبایی ک دیر میخوابم دلیلش اینه ک حوصلم نمیشه مسواک بزنم وقتی حوصلم میشه دیگه 1 اینا شده مگرنه از 10 اینا خوابم میاد.. #-o :| :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هرگندی میزنم باخودم میگم خاطره میشه دیگه ولش میکنم :)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می‌کنم نسبت به هم سن و سال‌هام دیر زبان انگلیسی رو شروع کردم[nb]من اوّل راهنمایی شروع کردم زبان یاد گرفتن امّا همکلاسی‌هام اغلبشون یه 2 سالی بود کلاس رفته بودند :D[/nb] بعد این مسئله یه سری مشکلات جالب برای من ایجاد کرد مثلاً تا مدّت‌ها uninstall رو یونیستال می‌خوندم :-" یا وقتی یه بازی جدید کامپیوتری نصب می‌کردم داخل بازی همه‌ی دکمه‌های کیبورد رو فشار می‌دادم تا بفهمم هر دکمه تو بازی چی کار می‌کنه یا یه دفعه چندین ساعت کانتر بازی کردم تا بعد از ساعت‌ها تلاش بی‌وقفه آخر فهمیدم برای تمام شدن مرحله باید یه نفر رو با shotgun می‌کشتم ولی من همش با m4 می‌رفتم جلو ولی می‌دونید جالب‌ترین قسمت ماجرا کلمه‌ی shit بود :-" به لطف مترجم‌های خوبمون که فیلم‌هایی که با زیرنویس می‌دیدم فکر می‌کردم shit یعنی لعنتی :)) بعد من خدارو شکر listening خوبی داشتم و بعد از مدّت کوتاهی شنیدم طرف میگه holy shit بعد ذهن من اینطوری ترجمه کرد که معنیش میشه خیلی لعنتی در پایان piece of shit بود که هیچ جوری با معادلات پیشین هم‌خوانی نداشت و من متوجه شدم در چه گمرهی سرگردان بودم :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ....
۱: یه زمانی واقعا ادم رو مخ و بی خودی بودم متاسفانه
۲: بی دلیل زود عصبی میشدم و از کوره در میرفتم متاسفانه
۳: چون مثلا تیزهوشان درس خوندم و با این بچه ها بودم نسبت به بقیه نگاه بدی داشتم متاسفانه
۴: از اشتباهاتم درس نگرفتم ، اشتباهات دوران دبیرستان :|
بخوام بگم یه کتاب میشه ولی خب خداروشکر
اعتراف میکنم ،،، ازشون درس خوبی گرفتم و بهتر شدم [-o<

اها باید خاطره باشه اون بالا رو ندیده بودم =))
خب مورد دوم رو یه دونه نقدشو دارم :
اول دبیرستان بودم تابستون بود خونه خالم بودم ، بیخود و بی دلیل با داداشتم بحثم شد
اولش حرفام و دعوامون جدی نبود خب از اونجایی که اصلا جنبه نداشتم زود جوش اوردم رفتم که بزنمش :D 8-} اما خب اونم ادم زرنگی بود جا خالی داد و منو مسخره کرد بدتر رفت رو مخم که اینو باید بزنم (البته اینم بگم اونم کم نمیاوردا تا میتونست منو تحریک میکرد )
خلاصه افتادم دنبالش تا برسم بهش تو حیاط چشم خورد به یه کلنگ =))یهو وسط دویدن و اینا رفتم کلنگ رو برداشتم با کلنگ بزنمش :-\ اونم دید وضع قرمزه با پای لخت رفت بیرون از حیاط و ۳-۴ کوچه رفته پایین :)) البته بعدش دید خیلی گند زده اومد معذرت خواهی کرد و تموم شد
ببخشید طولانی شد :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بعضی مواقع باید لایک بدم که نمیدم و شاید برعکس...

از همین تریبون معذرت خواهی می کنم :دی

:-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که حدود 11 سال پیش فکر میکردم که ماکارونی از درخت رشد میکنه !!!
 
پاسخ : اعترافگاه !

× اعتراف میکنم تو زندگیم رتبه کنکور هیچ کسیو نپرسیدم . حتی رتبه دوستای صمیمیم هم نمیدونم :د

× اعتراف میکنم بچه بودم میخواستم با عموم ازدواج کنم "-: وقتی رفتن براش خواستگاری خون ب پا کردم "-:
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بیش از چن صد بار اهنگ زدبازی صبه صبه رو گوش دادم:
صبه صبه صبه پا میشم .... از پنجره نگا میکنم ... گُلا واا میشن ... گل منم باشون اتیش میگیریه .....
بعد من همش فک میکردم این گل اتیش گرفتنه ینی چی؟؟!! انواع و اقسام فکرای عجق وجق از مخیّلم عبور میکرد از فکرای اونجوری X_X تا .... ولی هیچکدوم نمیخورد بهش تا اینکه یه بار گفتم شاید به ادامش ربط داره بعد ادامشو تو ذهنم خوندم (یه کام دو کام سه کام ،همه چی هستش به کام ...)که یهو واسم جا افتاد .... اخ اخ اخ منظورش گل ماریجوانا بوده 8-}
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم از بین سبزی ها
فقط ریحون بنفش و تربچه میخورم
چون فقط این دو تا رو میتونم تشخیص بدم
اعتمادی به بقیه شون نیست یهویی زیادی تند ن دهن آدم میسوزه :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه بودم هرموقع سوار تاب میشدم دوست داشتم مثل بقیه از روی تاب بپرم ولی میترسیدم
ی بارهمش با خودم حرف زدم ک نه ترس نداره بپر بپر تاب جلوبود تا من راضی شدم اومدبپرم تاب رفته بود عقب وتا پریدم برگشت خورد تو سرم #-o #-o
ی باردیگه هم سعی کردم بازم همون اتفاق افتاد
بعد ها فهمیدم وقتی تاب جلوئه باید بپرم ک تا اون برمیگرده من دور شده باشم :| :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تا همین امروز که با زور حالیم کردن لاکپشت خزنده است فکر می کردم لاکپشت دوزیسته!! :D :D :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا همین یکی دو سال پیش بعضی وقتا که کسی زنگ میزد و من جواب میدادم،فکر میکردن دخترم :-[ (یا شایدم با خواهرم که نصف منه اشتباه میگرفتن :-w) و مثلا میگفتن دخترم میشه گوشی رو بدی به بابا یا میتونی مامانو صدا کنی!!! :-L :-L
 
Back
بالا