اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اهعتراف میکنم که امشب با سرعت چیزی نزدیک به ۲۰۰ تو اتوبان بودیم !!! آهنگم بلند !!؛
اعتراف میکنم که هر لحظه ممکنه حالت تهوع بگیرم !!
 
اعتراف میکنم که زندگیم پر شده از تظاهر گاهی وقتا کارایی میکنم که خودمم یادم میره کیم.
 
اعتراف میکنم تا ۴_۵ سالگی اسم مامانمو نمیدونستم !! :))
 
اعتراف میکنم دارم از فوضولی میمیرم هرچند این مسئله نه مهمه نه به من مربوطه:-"
 
اعتراف میکنم بیشتر وقتا به حرف زدن بقیه گوش نمیدم وقتی باهام حرف میزنن و واسم اهمیتی نداره حرفاشون
( البته تواناییشو هم ندارم ،
چون نمیتونم دو تا کار همزمان انجام بدم
و صدای فکر کردن خودم نمیذاره ...
کلا باید جذاب باشه حرفاش تا بتونم تمرکز کنم )
و الکی همدردی میکنم الکی میخندم به جک هاشون و ... کلا فیک طور :|
 
آخرین ویرایش:
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود

من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است
و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است

من اعتراف می‌کنم فقط کمی امان بده
به دوستان گشنه‌ام فقط یه لقمه نان بده

من اعتراف می‌کنم تو رو خدا فقط بزن
چه کار کرده مادرم؟ چه کار کرده پیرزن

من اعتراف می‌کنم فقط نگو به دخترم
در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم



لب هایم حرف دارد و ... لعنت به سازش ام...
 
اون موقع که تازه می‌خواستم بیام سمپاد، یادمه خیلی جو علیه مدارس سمپاد بود. بعضیا می‌گفتن این سیستم بچه‌ها رو منزوی و تک بعدی و افسرده می‌کنه. بعضیا می‌گفتن بی دین و ایمون می‌کنه بچه‌ها رو. بهشون توهم و خود بزرگ پنداری میده و اگه کسی‌ام در حد ببقیه نباشه به شدت سرخورده میشه... خلاصه که حرف زیاد بود و منم تحت تاثیر این حرفا دوست نداشتم بیام سمپاد...
حالا که فارغ التحصیل شدم اعتراف می‌کنم که سمپاد جزو بهترین اتفاقایی بود که واسم افتاد :)
 
اعتراف می‌کنم تا حالا دست‌کم هفت_هشت بار به عنوان یه مرد بالغ سی-چهل ساله معامله عتیقه‌جات انجام دادم :))
انقدر هم خوب از پس نقشم براومدم هیچکدوم نفهمیدن :))
انقدر با احترام صحبت می‌کردن دچار دوگانگی شخصیتی شده بودم :))

+دروغ نگفتما :-"
فقط حقیقتو نگفتم چون نپرسیدن :-"

+اینجا هم که چند نفر فکر می‌کردن از دانشگاه هم فارغ‌التحصیل شدم :))
برای خودم متاسفم :))

+الان یادم اومد استاد راهنما هم بودم :-"
به صورت مجازی به یه پسر بیست و خورده‌ای ساله اصول خط پهلوی رو آموزش دادم :-"
تأسف بیشتر :))

منم اعتراف میکنم تا همین لحظه فکر میکردم 27-8سالته:|:|الان فهمیدم حتی از منم کوچیک تری:|:|
 
اعتراف میکنم راهنمایی که بودم یه بار تو مدرسه دوستم یه جک +18 تعریف کرد و گفت که حتا برا مامان باباشم این جکو گفته و کلی با هم خندیدن
منم برا اینکه کم نیارم و ثابت کنم خانوادم هیچی کم نداره و ما هم خیلی راحتیم و اینا ظهرش که رسیدم خونه سر ناهار جک چندشو تعریف کردم:D
مامان بابام خداروشکر لطف کردن و به روشون نیوردن چه زری زدم:-"
 
اعتراف می کنم ظهر مث خرس خوابیدم و الان خوابم نمی بره...:-"
 
اعتراف میکنم که دیشب برای چهارمین بار توی این یه سال گند زدم به موهام تا بابام اجازه بده موهامو کوتاه کنم:|
البته که هنوز نتونستم اینکارو بکنم:(



ولی امیدوارم مجبور نشم خودم دوباره به موهام دست بزنم و یه جا کوتاهشون کنم
 
اعتراف میکنم
تو بچگی فکر میکردم چند تا قرآن وجود داره ، قرآن مجید ، قرآن کریم و...:D:));):-s
تو بچگی فکر میکردم خارج اسم یه شهره:((=))
و تو بچگی فکر میکردم بچه ها رو فرشته ها از آسمون میارن :)):)):))
تو بچگی فکر میکردم عربا از خط فارسی استفاده میکنن ;);):))
تو بچگی ( سه چهار سالگی ) رو کاغذ یه چیزای عجیبی می کشیدم ( شبیه نوشتن ، البته فقط شبیه ;) ) بعد با اعتماد به نفس کامل می گفتم ، من می تونم بنویسم >< بعد هم که دیگران قبول نمی کردن ، میگفتم این خط لاتین هستش ، شما نمی تونین بخونید ><=))
بعد بابام ازم حمایت می کرد ;)><=))
منم تا مدت ها در این تصور بودم 8->:-b=))=))=))
 
آخرین ویرایش:
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فک میکردم منو داداشم اول مامان و بابای ، پدر مادرمون بودیم بعد اونا پدر مادر ما شدن ! :))
 
بچه بودم فک میکردم مامانا دخترا رو به دنیا میارن
بابا ها پسرا رو
همیشم غر میزدم چرا بابام منو ب دنیا نیاورده
:)
 
اعتراف میکنم دلم ميخواد زودتر کنکور و بدم و برم کلی زندگی کنم، کلی خوش بگذرونم و به کارام برسم...
اعتراف میکنم که میترسم از نتیجه،خیلی زیاد
 
اعتراف میکنم تو همون املا من شدم ۱۰ :|:|
(کاوه این پستو نخونه فقط ! )
اعتراف میکنم که دلم میخواد گریه کنم از اینکه اردوی ویژمون با روز مرحله نیمه نهایی پایامون یکیه !!! :(
 
اخه ۱۰ و ۱۲ شدن و اینا در حد اعترافه؟:| :|:D
بنده املا صفر مطلق شدم. بعد معلممون گفت شانس اوردی کمتر از صفر نداریم:/ ینی اگه میخواست به خاطر بدخطیمم تاثیر بزاره منفی ۱۰ اینا میشدم:| :| :|
 
Back
بالا