اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف میکنم ب طرز عجیبی مث قدیم نیستم و واقعا برام سواله
من تا همین چند سال پیش تا یه تاپیک میدیدم ک جون میداد برای بحث مث تاپیکای اعتقادی یا سیاسی یا در ارتباط با حامعه شناسی،توش ول بودم و مشغول اظهار وجود
اما الان در مورد خیلی چیزا یه نظر درست و درمون دارم و میتونم توضیح بدم ولی اصلا اعصابشو ندارم
ینی خیلی دوس دارم برم حداقل نظر بقیه رو بخونم ولی ب حدی اعصابم ظعیف شده ک نمیتونم ب حرف کسی گوش کنم
 
اعتراف میکنم فارماکولوژیمو با تقلب 10ونیم شدم :|
 
من ازوناییم که همش سعی میکنن منطقی حرف بزنن و استدلال بیارن و این حرفا :/ ولی "اعتراف میکنم" وقتی دو یا چن نفرو میبینم دارن باهم خیلی جدی و منطقی بحث میکنن ع*نم میگیره :-" :/ :-"
 
اعتراف میکنم تازه فهمیدم چطوری چت روم میسازن
و الان هم نمیشه ساخت
اینم تازه فهمیدم
 
اعتراف می کنم با ۲۰ سال سن تا همین دو روز پیش نمی دونستم روزِ اولِ دانشگاه تا چند نگهمون می دارند:Dخب برنامه نداریم ک استادا خودشونو معرفی کنن بعد واسمون فیلم بذارن ببینیم
 
ارشد دانشجوهایی بازگشت به تحصیل بیشتری نسبت به کارشناسی داره.
توی خوابگاه ترم اول یه مورد داشتیم تقریباً یه 10 سال از من بزرگتر بود.
خب اعتراف می‌کنم ما 2تا آدم گنده نشسته بودیم وسط اتاق خوابگاه و با هم کل انداخته بودیم که چه کسی تو عمرش انیمیشن سینمایی بیشتری دیده :|
خب من بردم و انیمیشن‌هایی که ندیده بود رو بهش هدیه دادم D:
 
اعتراف میکنم مامانمو سر اینترنت زیاد پیچوندم (به خصوص سر دیدن انیمه):D
 
اعتراف میکنم @*aysan* و ۱تا رو قاطی میکنم .قاطی حالا نه ولی تشخیصشون نمیدم از هم. حس میکنم دوقلو ان
 
اعتراف میکنم دوسال پیش تو واتس اپ پی ام میخواستم بدم ب دوزدخدرم سر شوخی که عروسک من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه!!!!!!!!

ازینا زیاد داشتم مثلا یه دفعه بود دوستم مذهبیه تو تلگرام همینجوری عضوم کرد تو گروه مسجدشون گف یه چند روز بمون زیاد بشیم بعد خواستی برو منم دو سه روز بعد یه جوک کاملا سیاسی:-"رو اشتباهی تو یه گروپ فرستادم حالا ده بیستا اخوند و طلبه هم اونجا بودن خلاصه تا الان که گذشته دوستمو ندیدم...
 
اعتراف میکنم بچه بودم وقتی پدربزرگم خوابیده بود رفتم به دست و پاهاش لاک زدم و به لب هاشم رژ مالیدم وقتی بیدار شده بود نزدیک بود سکته کنه (:-"
 
آخرین ویرایش:
اعتراف می کنم ک تابستون تمام شد و من عملا هیچ کاری در راستای ارتقا و پیشرفت جامعه بشریت انجام ندادم :/
 
آمم من اولین کراش‌زنی زندگیم تو دوازده و نیم سالگی بود :-" روی یه برادر چهارده ساله ی در حال بلوغ که یهو قدش بلند شده بود و از هم‌سناش خیلی بالا تر بود .
این شد که دفترای دوم راهنماییمو با طرح زرافه انتخاب کردم به یادش 8->
 
اعتراف میکنم به اینکه یبار تو یجا شنیده بودم با مسواک طرف دستشویی رو تمیز کرده بودند بعد من میخواستم ببینم قیافه طرف مقابل چجوری میشه خلاصه خودتون حدس بزنید رابطه بین مسواک پسر عموم با سنگ توالت و تلخی و قیافه دیدنی پسر عموم
 
Back
بالا