اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف می کنم 94 من رفتم رتبه کنکور تبسم رو دیدم قبل اینکه از خودش بپرسم می دونستم @(:TABASSOM:)
بالاخره که خودت می گفتی :D
غلط کردم ببخشید :D
این بار نگاه نمی کنم به خدا
 
اعتراف میکنم بچه که بودم بلد نبودم شلوارم رو بکشم بالا.
بعد یبار خونه پدر بزرگ پدریم تنها پسر/مرد اونجا من بودم.
همه زن و پیرزنای فک و فامیل جمع شده بودن اونجا داشتن غیبت میکردن و برای 10 سال آینده فامیل نقشه میکشیدن،خلاصه ما هم دستشویی داشتیم شدید.ناگفته نماند اونا تو هال بودن من تو اتاق.تو اتاق بجز من دختر عمه م هم بود.آقا منم که خیلی جیش داشتم همونجا رو دختر عمه م عملیات رو به انجام رسوندم :|
هنوز نمیدونم دقیقا چرا اون کار رو کردم ولی وقتی یادش میفتم خیلی خندم میگیره.
حالا بقیه ش جالبه : بعد تازه یادم افتاد که ای دل غافل ! من بلد نیستم شلوارمو بکشم بالا :|
آقا مجبور شدم برم تو هال.آقا دیگه دیدم چاره ای نیست رفتم و همه عین این سرخ پوستا گفتن اووووووووووووو (همینجوری دستشونو هی میذاشتن دهنشون و بر میداشتن و صدای OOOOOOOOOOO شون تیکه تیکه میشد) :|
بعد آقا من شلوارم رو پوشیدم و رفتم که قسمت بزرگ عملیات رو در دستشویی انجام بدم.
که یهو متوجه شدم همه رفتن سراغ دختر عمه م تو اتاق (اون موقع نمیفهمیدم چرا خب 4 سالم بیشتر نبود ولی امروز میفهمم :| انصافا به بچه 4 ساله هم شک دارین؟:|)
خلاصه خدا خدا میکردم که نفهمن (البته ذهن اونا دنبال پیدا کردن چیز مهم تری بود :|)که شنیدم یکیشون گفت : نگاه کن بچه فلانی خیس عرقه :| منم از اون به بعدشو یادم نمیاد.انگار مغزم خوب عمل کرده فقط جاهای مهمشو نگه داشته :))
 
اعتراف می‌کنم از وقتی همه آواتار جوجه‌تیغی گذاشتیم توی یه تاپیک‌ پست‌های خودمو به سختی پیدا می‌کنم :|
 
آخرین ویرایش:
اعتراف می کنم دو ماهه دارم تمرین روپایی زدن می کنم هنوز رکوردم 8تاست
وهنوزم فکر می کنم بلاخره نتیجه تلاشم را می بینم ;)
 
اعتراف می کنم تا چن ماه پیش می نوشتن طرف گل می کشه من gel می خوندم
 
آخرین ویرایش:
اعتراف میکنم کادویی که برای دوستم خریده بودم رو انقدر دوست داشتم که وقتی دوستمو دیدم بهش ندادم و برش داشتم برا خودم:-":))
 
اعتراف ميكنم پارسال ك خونه مامان بزرگم بودم كرم درونم فعال شد ك برم ماشين داييمو روشن كنم و از قضا ماشين خلاص نبود هيچي ديگ خورد ب درخت و جلوبنديش به فنا رف
تازه داييمم گف لازم نيس ب مامان بابات چيزي بگي :D
و اينگونه است ك تا حال در تاريكي ب سر ميبرند
 
اعتراف می کنم که وقتی پست @mohad_z رو خوندم الان همینجا(دو تا پست بالاتر) گفتم مگه بازیگر نیس؟!
 
اعتراف میکنم ما تو فامیلمون سه تا گروه پسر پشت سر هم( یعنی دو تا دو تا داداشایی با اختلاف سنی یه سال و خرده ای بودن )
داریم بعد من وقتی بچه بودم یادمم نمیموند کدوم یکیشون اسمش چی بود ( چون یکمم از نظر ظاهری شبیه بودن ) :)) بعد این سه گروه جالبیشون اینجا بود که بزرگتره لاغر تر بود کوچبکتره چاق تر منم بشون میگفتم لاغره ، چاقه =)) :-" :-"
 
اعتراف میکنم حافظه ام ضعیفه ...!
اعتراف میکنم شخصیتم از اینی که ظاهرم نشون میده احساسی تره ...!
 
اعتراف می‌کنم یه عادت مسخره دارم . به این شکل که توی خونه کیف باید روی دوشم باشه؛ یه کیف پارچه‌ای سنتی دارم که اریب می ندازم روی شونه‌م . همیشه(حتی روم به دیفال ، توی دسشویی!) هم باهامه ، توش گوشیمه ، کتابی که دارم می‌خونم و کلی دستمال کاغذی ، کش مو و هندزفری و چندی از خرت و پرت های دیگه . محتویاتش هم بسته به نیازم تغییر می کنه :))
 
اعتراف میکنم معتاد این فروم شدم و هی باید بیام پستای جدید رو ببینم.

یا ببینم کی بهم لایک داده.

:-":-"8-|
 
اون تاپیک "چگونه هدفمان را پیدا کنیم" رو میخوندم "چگونه هدفونمان را پیدا کنیم" : |
 
اعتراف می کنم من تا حالا به سوژه میگم شوزه
به ماساژ میگم ماشاز
به پاساژ میگم پاشاز:|~X(
و تا الان سعی میکنم درستشون کنم ولی نمیشه که نمیشه
 
اعتراف میکنم وقتی که بچه بودم :-" دست میکردم تو دماغم :-" بعد یه چیزایی درمیاوردم گردالی میکردمشون، تا اینجاش که اتفاق عجیبی نیفتاده :)) بعد اون گردالی رو میذاشتم روی دندونای جلوییم گاز گازشون میکردم :// طعمشم یکم حس میکردم خیلی بد نبود :/
واقعا متاسف و متاثر و متحزنم به خاطر این اتفاق و اعتراف :/
 
معترف میشم که (درسته؟!) از دار دنیا یه لپتاپ وایوی فسیل دارم که البته خیلی دوسش میدارم
فقط مشکل اینجاس که هر شیئی بیشتر از یه ربع در مجاورت فنش قرار بگیره ذوب میشه:D
#حمایت_از_فسیل_ژاپنی
 
اعتراف میکنم بچه ک بودم داشتم غذا میخوردم یا چیز دیگه،وقتی دستم کثیف میشد دستامو بالا نگه میداشتم ک برام پاک کنن(این اعترافم نیس:-")
اما چند سال ک گذشت ب شدت علاقه مند ب مالیدن دستام فرش داشتم:)):))
و چند بار اینکارو کردم اما فرشمون سرمه ای بود هیچی معلوم نمیشد:-"
در حدی ک الان هم این عادت وقتایی ک تنهام و کسی نیس میاد سراغم مخصوصا وقتایی ک تو اتاقمم ولی موکت اتاقم رنگش کرمه ب فنا میرم اگر اینکارو بکنم:D
 
اعتراف میکنم دیوونه شدم انقد نتایج کنکور دیر اومد و البته هنوز هم نیومده:@:@:@
 
Back
بالا