اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اقرار میکنم ک تا همین چن دقیقه پیش فک میکردم الان پنجشنبه س و ساعتای 11 شب
اینجوری که اخیش فردا تا ظهر میخوابم:|
 
اعتراف میکنم فکر می کردم فیلم گرگ وال استریت درباره یه گرگ فراری تو خیابون وال استریته
 
آمم من اولین کراش‌زنی زندگیم تو دوازده و نیم سالگی بود :-" روی یه برادر چهارده ساله ی در حال بلوغ که یهو قدش بلند شده بود و از هم‌سناش خیلی بالا تر بود .
این شد که دفترای دوم راهنماییمو با طرح زرافه انتخاب کردم به یادش 8->
یه اعتراف دیگه در همین زمینه یادم اومد
این داداشمون همکلاسی کلاس زبان من بود . من ویس میگرفتم از کلاس که برم تو خونه صداشو بشنوم . اینا هیچی . با صداش گریه میکردم :))
 
اعتراف می‌کنم از هرکی خوشم نمیومد توی خوابگاه دعوتش می‌کردم یه دست شطرنج بازی کنیم (یه همچین حالتی اگه دعوا داری بیا مسابقه شطرنج :دی) و بعدشم همه مهره‌هاشو می‌زدم و بعدش مات می‌کردم. هرچند که ممکن بود این فرصت هم می‌داشتم بدون زدن مهره‌هاش ماتش کنم :-"
در مواری که طرف شطرنج علاقه نداشت دعوت به کانتر می‌کردم و بعد به جای اسلحه با چاقو حساب رسی می‌کردم :-"
بعدش خب به منظور تلافی سیاست من یکی از قربانیان من رو دعوت کرد به بازی فیفا منم از روی اکراه رفتم بعدش خیلی شانسی شانسی به یمن کمک امدادهای غیبی بازی رو 2-1 بردم بعد از اون دیگه باهاش هیچ‌وقت بازی نکردم :| (چون نمی‌خواستم بردم خراب شه :D)
 
آخرین ویرایش:
اعتراف میکنم وقتی دارم از یکی اعتراف میگیرم خیلی میرم تو نقش کارآگاهی =))
 
اعتراف میکنم همین چند دیفه پیش اشتباهی پست ح ب مو توی بهترین شعرا گذاشتم @-)@-)
بعد هی نگا چند تا پست بالایی میکنم میبینم همه شعرن هی تو دلم میگم باریکلا بچه ها چقد همه شاعر و اهل دل شدن :-"
بعد یه نگاهی به اسم تاپیک میندازم در افق محووووو میشم
-___-
:-""
 
اعتراف میکنم وقتی کلاس اول بودم املا ۱۳ گرفتم.

اعتراف میکنم وقتی ۴ سالم بود میگفتم میخوام با دختر اوباما ازدواج کنم.ملت هم می خندیدن ماهم فکر میکردیم باحاله همه جا تعریف میکردیم.اصن اسطوره آی کیو بودم:)):)):))
 
اعتراف میکنم ی لیست بلند بالا از آهنگ دارم ک میخوام بذارمشون تو پیشنهاد آهنگ اما حقیقتا حال ندارم
دیگه ما بضاعتمون در همین حده شرمنده:))
 
اعتراف می کنم
وقتی خواهرم به دنیا اومد دوسالم بود
اینقدر گریه کرد اعصابم خورد شد زدم تو گوشش-_-
می گفتم ببرینش پیش مامانش:D[-|
درکی از کلمه خواهر نداشتم چی کار می کردم خوب ؟:-?
پ ن :الان عاشق خواهرمم و حسم بهش از همون موقع شروع شد:))
 
اعتراف میکنم توی ۲۴ ساعت گذشته(یعنی دیروز)حداقل ۵ تا پست توی ح.ب فرستادم.که خلاف قانونه
باید حداکثر ۳ تا باشه
:-s:-?
 
اعتراف میکنم یه بار زیر KK پیچگوشتی گذاشتم و نشست روش و پاره پوره شد.
 
اعتراف میکنم برای همه ی امتحانام دو روز فرصت داشتم ولی به جاش شبه قبل از امتحان هام کلا بیدار موندم.
و جالب تر این که از حرکت خودم لذت بردم و ساعت سه نصفه شب به خودم میگفتم:عاشقتم محمد ،پسر تو چرا انقد خوبی:-?:|:-"
 
اعتراف می کنم در آغاز نوجوانی روی یکی از صاحب‌پست‌ های صفحه قبل کراش داشتم :))
 
اعتراف میکنم هنوزم اونقدر فوضولم که به محض اینکه پست قبلیم خوندم رفتم صفحه قبل ببینم فرد مذکور کی بوده :))=))
 
اعتراف میکنم ۲۰ دقیقه وقت گذاشتم وفکر میکنم بالای ۸۰ درصد فرد مذکور در سال ۲۰۱۲ عضو شده و احتمال ۲۰ درصد فرد مذکور در سال ۲۰۰۸ عضو شده((برای هر کدام از تاریخ های ذکر شده فقط یک مورد وجود دارد و صرفا جهت به کار نبردن اسم فرد مذکور این اطلاعات ذکر شد))
 
اعتراف میکنم تا مدت ها به جای "هیکیکوموری" میگفتم "هیکیکیموری".
 
Back
بالا