اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف میکنم اون اوایل (قبل سایت در مکانهای دیگر :-" ) فکر میکردم پ.ن مخفف اسم ی آدمه مثلا پویا نویدکیا (چه اسمی:/) که نظرش رو اضافه کرده و میگفتم چه ادم مهمیه همه جا نظر داره...
بعدش فکر کردم که اول اون ادمه گفته بعد رایج شده بین همه و من هم ازش استفاده میکردم :D
تا اینکه ی روز ی خیری نوشت پی نوشت: و من اینجوری =(( :|تا دو روز حس شکست عشقی داشتم

در اینجا ک فقط افتخار اشنایی با پ.ن رو فقط داشتم و همینجوری هنگ بودم که پ.خ چیه؟ ح.ب چیه؟ از عاطفه پرسیدم;;) ایموجی عینک دودی چرا نداریم؟
ولی هنوزم نمیدونم اسپم چیه؟:D
----------------------------------------------------------
بعدا نوشت: عزیزی اومد توضیح داد اسپم چیه :D
 
آخرین ویرایش:
اعتراف می کنم اوایل فکر می کردم تاپیک در واقع همون تایپیک هست و یعنی جایی در فضای مجازی که در آن تایپ می کنیم . اما بعدا فهمیدم تاپیک بوده یه کلمه ی انگلیسی به معنی موضوع :-"
 
اعتراف میکنم منم مثل نفر بالایی ام، فک میکردم تاپیک تایپکه (بابا فقط نقطه هاشو جا به جا میدیدم) و خیلی اسرار داشتم که اونجا باید خیلی کوتاه بنویسیم که "ک" تصغیر تایپک خراب نشه و فقط یه تایپ کوچولو باشه (همینقدر ساده و تباه:-")
 
اعتراف میکنم بزرگترین عذاب وجدان زندگیم هنوز اون پشه ایه که اشتباهی کردم تو جارو برقی
خیلی دردناک بود :(
 
اعتراف میکنم تا حالا توی عمرم توی مدرسه دوستای به این خوبی نداشتم و خودمم تا امسال آدم خیلی بیشعور و لوس و غیره ای بودم
اعتراف می کنم هر وقت غر می زنم و میگم نمیشه یا سخته یا من؟ برو خودتو مسخره کن من بتونم قبول شم؟ و غیره ته دلم یه چیزی سوسو میزنه به اسم امید مثل موقع اعلام نتایج ورودی سمپاد که تا لحظه آخر می گفتم یه درصد شانس ورود به تیزهوشانو دارم ولی دیدم که شد ((((((:
 
اعتراف میکنم تا همین سه چهار سال پیش فکر میکردم مارا با زبونشون نیش میزنن :))
خیلیم طول کشید تا بفهمم آتیلا پسیانی مَرده
 
اعتراف میکنم:
تا همین امروز فک میکردم اتیلا همونه که تو کرگدن خواهر نویده(نازی):D:D
 
آخرین ویرایش:
اعتراف میکنم هیچ چیز دردنیا به اندازه گوش دادن به اهنگاهی مایکل جکسون شنگولی اور نیست مخصوصا بعد دیدن کارنامه :D:D:D
 
اعتراف میکنم:
من سر امتحان خیلی کارای عجیب و غریب میکنم...
توی امتحان نهایی پیام هشتم ی سوال بود که نوشته بود چرا پیامبر امام علی رو جانشین خودش کرد؟
منم جوابشو نوشتم:چون او با ادب و مهربان بود.با سواد و خوش خط بود.بسیار زیبا بود و لباس های خوشگل میپوشید....:|

حالا ببین اون دبیره چقد گل بود که بهم نمره ی کامل داد:)
ولی در عوض:
توی هر کلاسی که میرفت(همه ی پایه ها)برگمو دست میگرفت میخوند برای بچه ها....
از اون ب بعد همه سر جرئت حقیقتا میپرسیدن که اون فرد کیه...
خدا رو شکرهنوز لو نرفتم....
و باز هم خدا رو شکر بچه های کلاسمون اینجا خیلی کمن....
الان یکیشون اینو ببینه تو کل مدرسه آبروم رفته...
بذار بازم یادم اومد از این کارام دوباره مینویسم یکم بخندیم
 
اعتراف می کنم از ته دل که واقعا دلم برای رنگ های خمیر بازی تنگ شده وقتی همشو قاطی می کردم،آخرش هم نمی فهمیدم چه رنگیه.
یه اعتراف دیگه که فرق آیفون (اپل)و آیفون (توی خونه ها) رو تا کلاس ۵ نمی دونستم.
و تا پری سال فک می کردم نلسون ماندلا زنه.
 
آخرین ویرایش:
جا داره از یکی از هم کلاسی هام هم که این جاس عذر خواهی کنم؛ببخشید من بودم پارسال زنگ ورزش تو کفشت خامه ریختم،شرمنده
 
اعتراف میکنم؛
وقتی دو چیز رو میبینم جیغ می کشم فرار میکنم و میرم یه جای بلند.واقعا نمی دونم چرا اینجوریم. دیگه خجالت می کشم ....
اولیش سوسک
دومیش موش
البته موش تاحالا ندیدم ولی میدونم خیلی ازش می ترسم.
 
اعتراف میکنم وقتی هدفن میذارم و جواب هیشکیو نمیدم و میگم که نمیشنوم
درواقع دارم حرفای همه رو میشنوم
فقط حال جواب دادن به سوالای مسخرشونو ندارم :-"
 
اعتراف میکنم
همیشه منتظر فرصت بودم بچه ها برن نمازخونه کفشاشونو قایم کنم:|
اووووف
یارو ها با دمپایی تو مدرسه میچرخیدن سراغ کفشاشونو میگرفتن:))
 
اعتراف میکنم بچه که بودم قبل از دبستان بود فکر میکردم تنها کشور ایرانه و بقیه فقط شهرن بعد فکر میکردم اگه انقد راه برم میتونم برسم ته دنیا، همیشه هم ته دنیا رو یه دیوار خیلی بلند قهوه ای در نظر داشتم که بعد از اون هیچی نیست...همیشه هم فکر میکردم که پشت اون دیواره چیه؟
همش دنبال این بودم که برسم به اون دیوار بلند قهوه ای عه و بعد بپرم اونور دنبال فضاییا=)
 
اعتراف میکنم هنوزم فرق فیلم و سریالو نمیدونم:-"
بخاطر همینم تو تاپیکه اخرین فیلمایی که دیدین چیزی نمینویسم :)) =))
 
فک میکردم که کلمه ی "شهید پرور" که روی تابلو ورودی اکثر شهرا نوشته (به شهر شهید پرور فلان خوش امدید) ،اسم یک شهیده.
تا کلاس سوم که گفتن چند تا شهید رو نام ببرین، و من نوشتم شهید پرور و بچه ها مسخرم کردن،نمیدونستم اسم شخص نیست-.-
 
اعتراف میکنم مهد کودک به رفیقم که اسمش ام البنین بود میگفتم آب مردنی چقدر بدبخت حرص میخورد
 
اعتراف می کنم هنوزم واسه رفتن به صفحه‌ی اصلی سمپادیا، میرم بالای صفحه و روی لینک گنده هه می زنم در حالی که نوار بالای صفحه با ما میاد پایین:-"
 
Back
بالا