- مدیر
- #4,361
- ارسالها
- 359
- امتیاز
- 10,630
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- بیرجند
- سال فارغ التحصیلی
- 1397
- دانشگاه
- فرهنگیان مشهد
- رشته دانشگاه
- ادبیات فارسی
من بچهتر که بودم وحشتناک خجالتی بودم
البته نه تو جمع دوستام و جمعهای صمیمیتر
طول هم نمیکشید که صمیمی شم.
ولی تو برخوردهای اول و جمعهای غریبه فوقالعاده خجالتی بودم
یادمه یه بار به خاطر اینکه تو آرایشگاه به آرایشگره گفته بودم موهام رو بیشتر کوتاه کن تا چند روز حس غرور داشتم (هیچ وقت نمیگفتم و هر چی میگفت میگفتم باشه)
یا حتی تو خیابون هم که میرفتم سعی میکردم از جلوی همسایهها رد نشم!
از تو پسکوچهها خودم رو میرسوندم خونه
البته نه تو جمع دوستام و جمعهای صمیمیتر
طول هم نمیکشید که صمیمی شم.
ولی تو برخوردهای اول و جمعهای غریبه فوقالعاده خجالتی بودم
یادمه یه بار به خاطر اینکه تو آرایشگاه به آرایشگره گفته بودم موهام رو بیشتر کوتاه کن تا چند روز حس غرور داشتم (هیچ وقت نمیگفتم و هر چی میگفت میگفتم باشه)
یا حتی تو خیابون هم که میرفتم سعی میکردم از جلوی همسایهها رد نشم!
از تو پسکوچهها خودم رو میرسوندم خونه
آخرین ویرایش: