اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که قدیما
به خودم امید وار نبودم کلا ;D
ولی خب به خودم امید وار شدم!!!! ;D :))
کاره خداست دیگه!!!
حالا به اعتماد به نفس کاذب رسیدم!!! ;D
اینم یه اعتراف از من!!!
بهتر از این اعتراف بود؟؟
 
پاسخ : اعترافگاه !


من اعتراف میکنم ک امسال شعرای کتابوحفظ نکردم ب غیرازدوتاشون اونم ب خاطراین ک میپرسید
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم پیامای گوشی داداشمو + کتاباشو + هرچی که متعلق به داداشمه کنترل میکنم و میخونم! :-" :-[

ویرایش: بد نیس لیست لایکا و دیس لایکام رو ببینین!بعضیا خوششون نیومده ! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه بودم تا یه مدت طویلی پیش مامانم میخوابیدم و دستشو میگرفتم :-[
بعد این مدت دیگه خیلی طویل شد ، خانواده تصمیم گرفتن ما رو از مامانمون جدا کنن ، فرهنگ سازی کردند و یه عالمه گفتن بزرگ شدی و ....

شبهای بعد که میترسیدم یه حسی بهم اجازه نمیداد برم پیش مامانم !
یه بالش اضافه برمیداشتم بغلش میکردم :-[ ;D

هم چنین اعتراف میکنم ، هنوز هم گاهی اوقات به سراغ یک بالش اضافه میرم... :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو پارک به یه دختره تیکه انداختم بعدش دیدم خیلی ترسناکه دختره ! O0 O0( یکی گفته بود از این خوشم اومده ؟! بیا اینم کاربردش !)
با دوچرخه بودم و قشنگ چهار کیلومتر سربالایی رو مثل فراریا پا زدم !
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بابام کتابشو داده بود براش جلد کنم بعد طی یه سری اتفاقاتی :-"جلد کتابه از وسط پاره شد (کلا نابود شد ینی) بعد منم با اعتماد به نفس براش با روزنامه کتابرو جلد کردم دادم دستش (به این حالت ;;) )
هنوز نفهمیده ولی اگه بفهمه ... #-o

پ.ن: تازه چسبمونم تموم شده بود با ازین چسب نواری رنگی رنگیا جلد کردم :دی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم توی همه دعواهایی که مقصر بودم زودتر از بقیه گریه میکردم...آخر سر هم طرف مقابل رو دعوا میکردن :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که تازه فهمیدم روزنامه ای به اسم کثیرالانتشاروجودنداره ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم فک می کردم ناظر کیفی معروف ترین هنرپیشس چون آخر همه فیلمو سریالا اسمشو می نویسن!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم به خاطر اینکه این دو سه روز که هی میومدم سمپادیا فعالیت میکردم که بتونم بعد از یک سال از کاربر جدید در بیام و الان شدم کاربر نیمه فعال با سه تا ستاره ، چشام قرمز شده و مثل این میمونه که داره خون میاد!! :-\ 8-}
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم با این که میدونم زندگیت بدون ِ من بهتره ولی هنوز انقد جرئت ندارم بهت بگم بـری :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم از بچگی تا همین حالا از سیفون دستشویی می ترسم....
اعتراف می کنم از سرویس های بهداشتی که کاشی های سیاه رنگ و یا رنگ های تیره داشته باشن، می ترسم...
:-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم اوایل که خودم حموم می رفتم با اینکه سنم خیلی هم کم نبود 8-| ولی خیلی می ترسیدم. حتی وقتی می خواستم سرمو بشورم چشامو نمی بستم، شامپو می رفت تو چشامو چشام خیلی می سوخت اما خب می ترسیدم چشامو ببندم ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم سال اول دبستان بزور به معلممون می گفتم خانم.
اخه عادت کرده بودم به همه بگم خاله. ;D
اعتراف می کنم هر وقت رو دیوار چیزی می نوشتم می نداختم تقصیر خواهرم و بعد هم کلی باهاش دعوا می کردم که چرا این کارو کردی؟
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعترافا معترف میشوم که [ اعترف یعترف اعتراف :-" معلوم شد الان داشتم عربی میخوندم !؟ ;D ] در ایام کودکی تصوری داشتم مبنی بر این که اگه با یه چیزی بکوبی تو سر یکی ، واقعا دور سرش ازین ستاره ها میچرخه ;;) یه چند باری هم امتحان کردم و با اشیائ مختلف [ من قبیل دمپایی ، آجر و ... ] فرق سر همبازی هامو هدف گرفتم ولی متاسفانه ستاره ندیدم ... ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی تو سرچ گوگل با یه صفحه که همه ی لینکاش فیلترن مواجه میشم
تا مرز له کردن سیستم پیش میرمو وقتی یادم میاد با اینکار دیگه سمپادیا تعطیل میشه به غلط کردن میفتم... :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

میگم اون دفعه هه ک بود :-"(همین ماهی ک رفت)قبض گوشیم 80 تومن اومد و من گفتم همش درسی بوده...اعتراف میکنم تهش 10تومنش درسی بوده :-" :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميکنم سر امتحان ترم اول زبان فارسي يادم نميومد جلد کتاب چه شکليه بعد نميتونستم پيداش کنم!!
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از samane.M :
اعتراف می کنم اوایل که خودم حموم می رفتم با اینکه سنم خیلی هم کم نبود 8-| ولی خیلی می ترسیدم. حتی وقتی می خواستم سرمو بشورم چشامو نمی بستم، شامپو می رفت تو چشامو چشام خیلی می سوخت اما خب می ترسیدم چشامو ببندم ;D
اعتراف میکنم هنوزم میترسم چشامو ببندم

اعتراف میکنم تازه (همین 2 سال پیش)یاد گرفتن بند کفشمو ببندم. :o
اعتراف میکنم یاد ندارم دوچرخه سوار شم ;D ;D(میترسم بیوفتم ;D) :o :o
اعتراف میکنم یاد ندارم ;D...........طناب بزنم ;D :o :o :o :o :o :o :o :o

خیلی تک بعدی رشد کردما. :))در حد جلبک( یا پارامسی ;D)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم همین الان یه پشه رو با دستم له کردم ;D و بعد که رفتم تو حموم دستمو بشورم یه سوسک دیدم پریدم بیرون و در حمومو محکم بستم یه وقت نیاد بیرون :-" :-s

پ.ن:الان دوساعت گذشته و من 5،6 تا پشه ی دیگه هم با دستم کشتم به این صورت: " =D>" :)) ولی هنوز در حموم رو باز نکردم :دی :-"
 
Back
بالا