• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

اعتراف میکنم دلم ميخواد زودتر کنکور و بدم و برم کلی زندگی کنم، کلی خوش بگذرونم و به کارام برسم...
اعتراف میکنم که میترسم از نتیجه،خیلی زیاد
 
اعتراف میکنم تو همون املا من شدم ۱۰ :|:|
(کاوه این پستو نخونه فقط ! )
اعتراف میکنم که دلم میخواد گریه کنم از اینکه اردوی ویژمون با روز مرحله نیمه نهایی پایامون یکیه !!! :(
 
اخه ۱۰ و ۱۲ شدن و اینا در حد اعترافه؟:| :|:D
بنده املا صفر مطلق شدم. بعد معلممون گفت شانس اوردی کمتر از صفر نداریم:/ ینی اگه میخواست به خاطر بدخطیمم تاثیر بزاره منفی ۱۰ اینا میشدم:| :| :|
 
اعتراف میکنم کلاس هفتم تکلیف نیورده بودم
معلمش هم از اونا بود که اخلاقش...
یک ساعتو بیست دیقه حدودا تو دستشویی قایم شده بودم که اون زنگو کلاس نرم :|
 
اعتراف میکنم
همیشه از این سیب زمینی هایی که روشون جوونه میزده میترسیدم
حتی الانم با یه نوع ترس و چندش خاص نگاهشون میکنم وقتی میبینم
 
من اعتراف میکنم هر یه هفته یبار موهامو شونه میکنم X_X

اخه واقعا خیلی سخته بخدا همین که شونه میکنی،دو ساعت دیگه باز همون شکلیه :/
منم حرصم درمیاد میبندم تا یه هفته ریختشو نبینم و حتی بعد حموم هم حال ندارم،میذارم بمونه واسه اخر هفته شونه کنم -_-
ولی موهامو دوس دارما فقط این شونه کردنش سخته...

+فقط دختری که موهاش اندازه مال من بلند و لَخت باشه میفهمه چی میگم [-|
 
آخرین ویرایش:
اعتراف می کنم که بارها نزدیک بوده لباسامو بزارم توی یخچال و غذاها رو بزارم توی ماشین لباس شویی!

اعتراف می کنم که همیشه وقتی میرم دستشویی با تصویر توی آیینه حرف می زنم و می گم و می خندم( بابامم همیشه کلی مسخرم می کنه)

اعتراف می کنم که دیکتم افتضاحه و همین دو سال پیش یه بار اسب رو نوشتم عصب !
 
آخرین ویرایش:
اعتراف میکنم هنوزم وقتی اسمش میاد یا پای یه چیزی در میون میاد که بهش ربداره دست و پامو گم میکنم انگار تو دلمو آتش میزنن
ای کاش هیچ وقت نمیفهمیدم اون موضوعو -_-
 
برخی از املاشون گفتن باید بگم مورد داشتیم باغ رو نوشتم باق یا الان هم میخوام بنویسم خانواده مینویسم خوانواده
اعتراف میکنم اگه دختر بودم سراغ حمید نمیرفتم
 
خیلی وقتا حرف کم میارم !
یعنی واقعا حرفی ندارم برای گفتن
و حتی چیزی هم تو ذهنم نیست
اما میفهمم که باید ی چیزی بگم
و نباید سکوت کنم
چون طرف بش بر میخوره یا بی احترامیه یا فلانه یا بهمانه
تو اینجور موردا بعضی وقتا هر چی تلاش کنم بازم چیزی نمیتونم بگم
و اگه شخص ثالث اوکیی باشه میپرسم که چی باید بگم
یا حتی از خود طرف میپرسم
یا چرت و‌ پرت میگم در حدی که طرف پوکر میشه
 
آخرین ویرایش:
هم‌اتاقیم معتقده که خودش باید هر شب نون تازه بخوره و بقیه اعضای اتاق ابتدا نون شب‌های قبل رو بخورند چون خون خودش رو رنکین‌تر می‌دونه و خب بهش تذکر دادم و حرفم رو سخره گرفت.
منم اعتراف می‌کنم که بدون اطلاعش نان‌های هر روز رو با قبلیا قاتی می‌کنم به طوری که انتخاب جدید یا قدیمش به صورت تصادفی رخ بده.
(نان سلف برای افرادی هست که صبحانه رزرو می‌کنند و اون اصلا رزرو نمی‌کنه در واقع اصلا سهمی نداره)
 
بايد اعتراف كنم فرق بين گوساله و گوسفندو گاو كره و بره و بز اينارو نميدونم :))
و وقتي داشتم اجزاي انگليسيشونو ميخوندم مثل calf veal و اينا به اين مشكل بزرگ بر خوردم :))
 
اعتراف میکنم هیچ وقت غرورم اجازه نداده تقلب از کسی بگیرم :)
حتی جدیدا اجازه نمیده تمرین بگیرم کپ بزنم
خیلی مغرور شدم:))
 
Back
بالا