اعترافگاه!

[Sety]

وقتی بچه بودم و با ماشین یه میدون و اشتباها دو بار دور میزدیم فکر میکردم داریم "دور دور" میکنیم.) و استرس میگرفتم که وای الان پلیس میاد.)))

 

[god of teasing]

اعتراف میکنم اکثر وقتایی که میگم _بخشیدم اشکال نداره _ درواقع خیلی هم اشکال داره و فقط قرار نیست دیگه درباره اش حرف بزنم، زود هم یادم نمیره(کلا یادم نمیره) کاری که طرف کرده و نه اینکه باهاش بدرفتاری کنم،فقط دیگه باهاش راحت نیستم و مثل بقیه رفتار میکنم.

 

[riri]

اعتراف میکنم وقتی کلاس چهارم بودم یه پسربچه تقریبا 8 ماهه رو غیر عمدی کشتم و همه فکر کردن مرگش طبیعی بوده.
مادرش هم افسردگی گرفت

 

[ron!ka]

یه زمانی تو تلگرام با اکانت فیک پسر به دوستام پیام میدادم و باهاشون چت میکردم
تازه چند نفرشون وابسته شده بودن دیگه بعدش لو دادم همگی شکست عشقی خوردنبمیرم برای دل ساده تون