بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

گریه کار کمی ست
برای توصیف رفتنت
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه مرگ
فکر می کنم ...

" کامران رسول زاده "
 
ارسال‌ها
343
امتیاز
1,437
نام مرکز سمپاد
نسل طلایی علامه حلی 2
شهر
تهران / شهر ری
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
QUT
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

من عقابی بودم که نگاه یک مار؛
سخت آزارم داد...!
بال بگشودم و سمتش رفتم؛
از زمینش کندم؛
به هوا آوردم؛
آخر عمرش بود؛
که فریب چشمش،سخت جادویم کرد!!!
در نوک یک قله،آشیانش دادم!
که همین دل رحمی،چه بروزم آورد!!!
عشق جادویم کرد؛
زهر خود بر من ریخت؛
از نوک قله زمین افتادم!
تازه آمد یادم؛
من عقابی بودم،بر فراز یک کوه!
آشیان خود را به نگاهی دادم

"غلامرضا موحدى"
 
ارسال‌ها
343
امتیاز
1,437
نام مرکز سمپاد
نسل طلایی علامه حلی 2
شهر
تهران / شهر ری
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
QUT
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی نی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی

چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنی

سلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ای بند که سخت می‌کنی بند که باز می‌کنی

عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز می‌کنی

گه به مثال ساقیان عقل ز مغز می‌بری گه به مثال مطربان نغنغه ساز می‌کنی

طبل فراق می‌زنی نای عراق می‌زنی پرده بوسلیک را جفت حجاز می‌کنی

جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را از صدقات حسن خود گنج نیاز می‌کنی

پرده چرخ می‌دری جلوه ملک می‌کنی تاج شهان همی‌بری ملک ایاز می‌کنی

عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود اینک به صورتی شدی این به مجاز می‌کنی

گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را صورت سکه گر کنی آن پی گاز می‌کنی

غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند در کنف غنای او ناله آز می‌کنی
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,819
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

این روزا با خوندن اخبار کوبانی این شعرو زیاد زمزمه می کنم


هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان! به نیکی خوهم دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد


سیف فرغانی
 

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,583
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی ، مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده ، داد بکش
هی تکانم بده ، نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم
مثل سیگار ، خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز
من خرابم بنشین ، زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت ، این همه سیگار نکش
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند ، منم
آنقدر داغ به جانم ، که دماوند منم
توله گرگی ، که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی ، جگری سوخته مهمان منی
چَشم بادام ، دهان پسته ، زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر
تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
بازی منتهی العافیه را می بازم
سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم
ماده آهوی چمن ، هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن ، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم
خنده های نمکینت ، تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم
مویِ بَرهم زده ات ، جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود
قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
چشممان خورد به هم ، صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست
آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم ، از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سرِ پاییز توافق کردیم
هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت
همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را
پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نه
برف و کولاک زده راه خراب است نرو
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم
می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
[size=12pt]...خودکشی دست خودم نیست ، خدایا تو ببخش


* علیرضا آذر (:
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

شمع من

تا سحر ای شمع بر بالین من امشب از بهر خدا بیدار باش

سایه ی غم ناگهان بر دل نشست رحم کن امشب مرا غمخوار باش

کام امیدم به خون آغشته شد تیر های غم چنان بر دل نشست

کاندرین دریای مست زندگی کشتی امید من بر گل نشست

آه ! ای یاران به فریادم رسید ورنه مرگ امشب به فریادم رسد

ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه چون به دام مرگ افتادم ، رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من بر دل ریشم نمک دیگر مپاش

قصه ی بی تابی دل پیش من بیش از این دیگر مگو خاموش باش

جز تو ام ای مونس شب های تار در جهان دیگر مرا یاری نماند

ز ان همه یاران به جز دیدار مرگ با کسی امید دیداری نماند

همدم من ، مونس من ، شمع من جز توام در این جهان غمخوار کو؟

واندین صحرای وحشت زای مرگ وای بر من وای بر من یار کو؟

اندرین زندان، من امشب، شمع من دست خواهم شست از این زندگی

تا که فردا همچو شیران بشکنند ملتم زنجیر های بندگی


دکتر علی شریعتی
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

داشتم نگاهت می کردم
نگاهت می کردم

گفتم وای !
چه زیبا شده ای ! بانوی من
دستم را گرفتی

خدا گفت :
چه لحظه‌ی باشکوهی

شماها عشقبازی کنید ،
من هم خدا می شوم و
خلقت جهان را شروع کرد

سه روزش صرف اندام تو شد
سه روزش خرج دست های من

روز هفتم
صدای تو را جوری درآورد که
تا ابد دلم بریزد


"عباس معروفی"​
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

جهان یک سره فریاد میشد

اگر روضه خوان ها

حرف هایت را می شمردند

نه زخم هایت را


سعید بیابانکی
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!


سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد

مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد

ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری
که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد

پری رویا چرا پنهان شوی از مردم چشمم
پری را خاصیت آنست کز مردم نهان باشد

نخواهم رفتن از دنیا مگر در پای دیوارت
که تا در وقت جان دادن سرم بر آستان باشد

گر از رای تو برگردم بخیل و ناجوانمردم
روان از من تمنا کن که فرمانت روان باشد

به دریای غمت غرقم گریزان از همه خلقم
گریزد دشمن از دشمن که تیرش در کمان باشد

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی
میانت کمتر از مویی و مویت تا میان باشد

به شمشیر از تو نتوانم که روی دل بگردانم
و گر میلم کشی در چشم میلم همچنان باشد

چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی می‌رود سعدی
ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد

سعدی
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,819
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تو را بــه نیت یک شـعر تازه خلق نمود
همان خدا که مرا بی اجازه خلق نمود

بـــرای خاطر تـــو فـــرم پیش را خط زد
مدرن تر شد و یک سبک تازه خلق نمود

برای خلقت من ایده ای جدید نداشت...

سیاه و سرد بــه این رهگذر کشید مرا
کشید گوشه ی یک صفحه ی جدید مرا

سیاه و سرد...سلام مرا جواب نداد
کشید مثــل زمستــان "م.امید" مرا

برای سنجش رنج عذاب های خودش
نگــاه کـــرد بــــه پایین و برگـــزید مرا

تورا ستاره ی آینده های روشن کرد
ولی گذاشت دراین ماضـی بعید مرا

گذشته حلقه زد و دور سینه ام گره خورد
گذشته مـــار سیاهـــی شد و گـــزید مرا

تمام وقتش را صرف خلقت تو نمود
ولـــی چقدر سراسیمه آفرید مرا !


حامد ابراهیم پور
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
بهترین شعرها / .. احوالم به رسوایی کشد!

با فراقت چند سازم؟! برگ تنهاییم نـیست

دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نـیست


ترسم از تـنـهـایی احوالم به رسـوایی کشد

ترس، تنهاییست؛ ورنه بیم رسواییم نـیست !



مرد گستاخی نی‌ام تا جان در آغوشت کشم

بوسه بر پایت دهم، چون دست بالاییم نـیست


بر گلت آشفته‌ام ، بگذار تا در باغِ وصل

زاغ بانگی می‌کنم چون بلبل آواییم نـیست


تا مصور گشت در چشمم، خیالِ روی دوست

چشم خودبینی نـدارم، روی خودراییم نـیست


درد دوری می‌کشم، گر چه خراب افتاده‌ام

بار جورت می‌برم، گر چه تواناییم نـیست


طبع تــو سیر آمد از من ، جای دیگر دل نهاد

من که را جویم؟ که چون تو طبع هرجاییم نـیست!


سعدیِ آتش زبانم در غـمـت سوزان چو شمع

با همه آتش زبانی ، در تو گیراییم نـیست ..


.
 

عطا فرهنگ

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
138
امتیاز
707
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی ، شهید بهشتی ، شهید دستغیب
شهر
تهران
مدال المپیاد
فیزیک بوتیم!
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

ندانم کجا می کشانی مرا

سوی آسمان، یا به خاموش خاک

نِیم در هراس از تو ای ناگزیر

ندانم کجا می کشانی مرا...

ندانم کجا، لیک دانم یقین

کزین تنگنا می رهانی مرا...

ندانم کجا می کشانی مرا

ندانم کجا می کشانی مرا

سوی آسمان، یا به خاموش خاک و یا جانب نیروانا* و نور

کجا می کشانی، نهانی مرا...

ز سنگینی کوله بار وجود

سبک داری ام دوش و آسوده سار

بری سوی بی سوی خویشم نهان

چه بزمی ست این میهمانی مرا...

نقابیت بر روی و همراه من

همی آیی و با تو تنها نِیم

ولی کاش می شد بدانم کجا

نقابت ز رخساره یکسو شود

در آن لحظه ی ناگهانی مرا...

ندانم کجا می کشانی مرا

ندانم کجا می کشانی مرا...

محمدرضا شفیعی کدکنی
 

mysterious queen

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
4,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان٣
شهر
مش‍‌هد
اين جا خاورميانه است.


اینجاخاورمیانه است

ما با زبان تاریخ حرف می زنیم

خواب های تاریخی می بینیم

و بعد

با دشنه های تاریخی

سرهای همدیگر را می بُریم

از شام تا حجاز

از حجاز تا بغداد

از بغداد تا قسطنطنیه

از قسطنطنیه تا اصفهان

از اصفهان تا بلخ

بر سرزمین های ما

مرده ها حکومت می کنند

اینجاخاورمیانه است

و این لکنته که از میان خون ما می گذرد

تاریخ است.

اینجاخاورمیانه است

سرزمین صلح های موقت

بین جنگ های پیاپی

سرزمین خلیفه ها ، امپراتوران ، شاهزادگان ، حرمسراها

و مردمی که نمی دانند

برای اعدام یک دیکتاتور

باید بخندند یا گریه کنند.



حافظ موسوی
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
.. فغانِ مرغ شبم ، یا نوای عودم من ؟!

به گوش همنفسان آتشین سرودم من

فغانِ مرغ شبم یا نوای عودم من ؟!


مرا ز چشم قبول آسمان نمی افکند

اگر چو اشک ز روشندلان نـبودم من


مخور فریب محبت، که دوستداران را

به روزگارِ سیه بختی آزمودم من !


به باغبانیِ بی حاصلم بـخـنـد؛ ای برق

که لاله کاشتم و خار و خس درودم من


نـبود ، گــوهــر یکدانه ای در این دریـــا

وگرنه چون صدف آغوش میگشودم من


به آبروی قناعت قسم که روی نیاز

به خاکپای فرومایگان نـسودم من


« اگر چه رنگ شفق یافت دامنم از اشک

همان ستاره خندان لـبـم که بودم من !
»


گیاه دشت جنون خرم از من است رهی

که از سرشک روان رشک زنده رودم من


به یاد "فیضی" و گلبانگ عاشقانه اوست

اگر تـرانـه مـسـتـانـه ای سرودم من ..

.
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

انشام دوباره بیست ،بابای گلم

موضوع: کسی که نیست-بابای گلم-

دیشب زن همسایه به من گفت ((یتیم))

معنای یتیم چیست ؟بابای گلم


میلاد عرفان پور
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشۀ ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:

«از این عشق حذر كن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،

آب، آیینۀ عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»

با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»

باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

اشكی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه كشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

.
.
.
زنده یاد فریدون مشیری
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

دیگر حوصله ای نمانده است
راستی ،
مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی
که موقع رفتنت همه اش را بردی ؟!


{ بهرنگ قاسمی }
 

Fall

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
130
امتیاز
2,140
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
پزشکی
تومور 2

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﭼﻤﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯾﺶ
ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﻨﺪﯾﻞ ﺳﺒﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺶ
ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ،ﻣﺮﮒ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ
ﺩﺳﺘﻪ ﮐﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺷﺐ ﺳﯿﺮ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ
ﻫﺴﺘﻢ
ﮔﺎﻩ ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻩ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻄﺮﻡ
ﺑﻪ ﺳَﺮﻡ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﭙﺮﻡ
ﮔﺎﻩ ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻩ ﺷﻘﯿﻘﻪ ﺳﺖ ﻭ ﺗﻔﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ
ﻗﺮﺹ ﻣﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﭘﻠﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ
ﭼﻤﺪﺍﻥ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ
ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ
ﻗﺒﻞ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻩ،ﺩﺍﺩ ﺑﮑﺶ
ﻫﯽ ﺗﮑﺎﻧﻢ ﺑﺪﻩ،ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﻦ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺶ
ﻗﺒﻞ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺍﺯ ﺗﻪِ ﺩﻝ ﺁﻩ ﺷﻮﻡ
ﻃﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﺑﮑﺶ ﺍﺭّﻩ ﮐﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﻮﻡ
ﻣﺜﻞ ﺳﯿﮕﺎﺭ،ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺩﻡ ﺑﺎﺵ
ﺷﻌﻠﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻤﺮﻭﺩﻡ ﺑﺎﺵ
ﻣﺜﻞ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺍﻧﻢ ﻭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﮐﻦ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﮐﻦ
ﻣﺜﻞ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺗﻤﺎﻣﻢ ﮐﻦ ﻭ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﻦ ﺑﺎﺯ
ﻣﺜﻞ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺗﻤﺎﻣﻢ ﮐﻦ ﻭ ﺩﻭﺭﻡ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻣﻦ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺑﻨﺸﯿﻦ،ﺯﺣﻤﺖ ﺁﻭﺍﺭ ﻧﮑﺶ
ﻧﻔﺴﺖ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﻓﺖ،ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻧﮑﺶ
ﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺗﺐ ﺩﺍﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﻮﻧﺪ، ﻣﻨﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺍﻍ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ،ﮐﻪ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻣﻨﻢ
ﺗﻮﻟﻪ ﮔﺮﮔﯽ ،ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼ ﺷﺮﯾﺎﻥِ ﻣﻨﯽ
ﮐﺎﺳﻪ ﺧﻮﻧﯽ،ﺟﮕﺮﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻣﻨﯽ
ﭼَﺸﻢ ﺑﺎﺩﺍﻡ،ﺩﻫﺎﻥ ﭘﺴﺘﻪ،ﺯﺑﺎﻥ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺷﮑﺮ
ﺟﺎﻡ ﻣﻌﺠﻮﻥِ ﻣﺠﺴﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﮒ ﭘﺪﺭ
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺎﺯﻡ
... ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺍﻟﻌﺎﻓﯿﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺎﺯﻡ
ﺳﯿﺐِ ﺳﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺗَﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﯼ ﻫﺮ ﺁﻩ ﻣﻨﻢ
ﺭﻃﺐ ﻋﺮﺵِ ﻧﺨﯿﻞ ﺍﻭ ﻗﺪِ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻨﻢ
ﻣﺎﺩﻩ ﺁﻫﻮﯼ ﭼﻤﻦ،ﻫﻮﺑﺮﻩ ﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﻠﻮﺭ
ﻗﺎﺏ ﻗﻮﺳِﯿﻦ ﺩﻫﻦ، ﺷﺎﭘﺮﯾﻪ ﻗﻠﻌﻪ ﯼ ﺩﻭﺭ
ﻣﻈﻬﺮ ﺟﺎﻥِ ﭘﻠﻨﮕﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﻨﺪﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﺎﻩ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﮐﻨﺪﻡ
ﻣﺎﻩِ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﻨﮕﺮﻩ ﯼ ﭘﯿﺮﻫﻨﻢ
ﻧﮑﻨﺪ ﺧﯿﺰ ﺑﺮﻡ ﭘﻨﺠﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺰﻧﻢ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﻤﮑﯿﻨﺖ،ﺗﺐ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﯼ ﻗﻢ
ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﻗﻤﯽ ﺳﺮﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺮﻥِ ﺍﺗﻢ
ﻣﻮﯼِ ﺑَﺮﻫﻢ ﺯﺩﻩ ﺍﺕ،ﺟﻨﮕﻞ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ
ﻭ ﺩﻭ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺩﺭ ﭘﯿﺮﻫﻨﺖ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪﻧﺪ
ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﻮ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﺷﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺭﺍﻫﺶ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﺧﻮﺭﺩ
ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻣﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﯾﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺯﺩ ﻭ ﻣُﺮﺩ
ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪِ ﺗﻮﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩﻡ
ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻫﻢ،ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ ﭘﻠﮑﻢ
ﺳﻮﺧﺖ
ﻧﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﺑﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﻭﺧﺖ
ﺳَﺮﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻐﺰﻡ ﭘﻮﺳﯿﺪ
ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻟﺒﻢ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ
ﺩﻭﺯﺥِ ﻧﯽ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﻌﻠﻪ ﺩﻭﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﺖ
ﺷﻌﻠﻪ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝِ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺧﺘﻨﺖ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﮐﻤﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﯾَﻠﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ﺳﭙﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻡ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺷﻨﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺑﯿﺦ ﻧﺸﺴﺖ
ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺳﺮ ﻣﺮﯾﺦ ﻧﺸﺴﺖ
ﺁﺱ ِ ﺩﺭ ﻣﺸﺖِ ﻣﺮﺍ ﻻﺷﺨﻮﺭﺍﻥ ﻗﺎﭖ ﺯﺩﻧﺪ
ﮐﺮﮐﺴﺎﻥ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻠﺪﻧﺪ
ﭼﺎﯼِ ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻡ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻡ،ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﻭ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺑﺪﻫﺪ
ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﭼَﻨﺒﺮﻩ ﺯﺩ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺪﻫﺪ
ﺗﻮ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﺮﺗﺮﻡ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺯﺧﻤﯽِ ﺍﺑﻠﯿﺲ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﯿﺮ ﺗﺮﻡ
ﺗﻮ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺩﻭﺭﻡ
ﺯﯾﺮ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﯼ ﺳﺎﻃﻮﺭﻡ
ﺗﻮ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺯﺭﺩﯾﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ِ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺷﻌﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﻍ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺯﺩ ﻭ
ﺭﻓﺖ
ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭ... ﺩﻫﻨﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﻬﯿﺎﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺁﺗﺶ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺑﺎﻻﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻫﻤﻪ ﮔﺮﮔﻨﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﭘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﻨﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺩﺍﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﻣﺮﺩ ﺑﺪ ﻧﺎﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﻧﺎ ﻧﺠﯿﺒﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﻬﻨﻪ ﺳﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ
ﺑﺮﻑ ﻭ ﮐﻮﻻﮎ ﺯﺩﻩ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﻧﺮﻭ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﺪﻥ ﻟﺨﺖ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﭘﺘﯿﺎﺭﻩ ﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﯽ ﮐﺎﺭ ﻭ ﮐﺴﻢ ﻭﺳﻌﺖ ﭘﺸﺘﻢ
ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﮔﻞ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﻣﻔﻠﻮﮎ ﺩﻭ ﻣﺸﺘﻢ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ
ﻫﺎﺳﺖ
ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺧﻂ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﭘﺴﺮﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺪﯾﺪﻩَ ﻡ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﯽ ﭘﺮﻡ ،ﺩﻟﻬﺮﻩ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﺒﺨﺶ
ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴت ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ
ﺑﺒﺨﺶ
علیرضا آذر
 

Anee

کاربر تحت فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
4,148
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
.
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
سهراب سپهری
 
بالا