بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,534
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم ، او مرده و من سایه اویم

من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت

من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است

در دیده او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

" سیمین بهبهانی "
 

Forough

::باران::
ارسال‌ها
545
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
ارومیه/ تبریز
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه تهران
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام ، دوست میدارم

تورا به خاطر عطر نان گرم
...
برای برفی که آب میشود، دوست دارم

تو را برای دوست داشتن، دوست میدارم

تورا به جای همه کسانی که دوست نداشته ام ، دوست میدارم

تو را به خاطر دوست داشتن ، دوست میدارم

برای اشکی که خشک شد وهیچ وقت نریخت، لبخندی که محو شد و هیچ گاه
نشکفت، دوست دارم...تو را به خاطر خاطره ها ، دوست میدارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال ،
به خاطر نابودی توهم و خیال، دوست میدارم

تو را به خاطر دود لاله های وحشی
...

به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان...
برای بنفشیی بنفشه ها ، دوست میدارم

تو را به خاطر دوست داشتن ، دوست میدارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام ، دوست میدارم

تو را برای لبخند تلخ لحظه های پرواز شیرین خاطره ها دوست میدارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید ، دوست میدارم


به اندازه قطره باران،اندازه ستاره های آسمان، دوست میدارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست میدارم
تو را برای دوست داشتن، دوست میدارم

تو را به جای همه کسانی که نمی شناخته ام ، دوست میدارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام ، دوست میدارم

تو را به خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود ، دوست میدارم

برای نخستین گناه ، به خاطر دوست داشتن ، دوست میدارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم


پل الوار شاعر فرانسوی
 

Radikal

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,576
امتیاز
31,306
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
داغ دیده ام بعله!
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
سیاستگذاری علم و فناوری
اینستاگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

من به خود آهسته میگویم

باز هم رویا

آن هم اینسان تیره و در هم؟

باید از داروی تلخ خواب

عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم

ستیزه - فروغ فرخزاد
 

alibasirat

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
536
امتیاز
754
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش/هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست/همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها/مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل/تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس/پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی/یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت​
لسان الغیب
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

آدم بهانه بود برای هبوط عشق

اینجا کسی برا تو حوا نمی‌شود

دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

احساس من درون غزل جا نمی‌شود
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

اینکه دلتنگ تو ام اقرار میخواهد مگر
اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر

وقت دل کندن ب فکر بازپیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر

عقل اگر غیرت کند یکبار عاشق میشویم
اشتباه ناگهان تکرار میخواهد مگر

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تو اند
لشگر عشاق پرچم دار میخواهد مگر

یا زبان بی زبانی بار ها گفتی برو
من که دارم میروم اصرار میخواهد مگر.....
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

من پشت پلک های خودم گریه می کنم
شب را در انتهای خودم گریه می کنم

هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم

در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه می کنم

خود را کنار مرگ به پایان رسانده ام
حالا از ابتدای خودم گریه می کنم

نامه نوشتم ازتو به خود، گفتمم: بیا!
در نامه ات برای خودم گریه می کنم

می گویم: آه نامه رسیده، بیا برو!
افتاده ام به پای خودم گریه می کنم

این نامه مملو ازمه و ابراست پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم

من می رود سراغ خودش را بگیردو
من پشت رد پای خودم گریه می کنم

باران گرفته صحن اتاق مرا، بخند
از شوق، پابه پای خودم گریه می کنم


محمدرضا رستم بگلو
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!


امروز هم به رِخوت بی بادگی گذشت

آری گذشت! مستیِ دلدادگی گذشت


در آتش خیال تو با خود قدم زدم

دوران عاشقی به همین سادگی گذشت


می دانم ای فرشته که باور نمی کنی

شب های قصه گویی و شهزادگی گذشت


روزی ز چشم مردم و روزی به پای تــو !

عمر مرا ببین که به افـتـادگـی گذشت


شرمندهِ تو ییم و سرافراز از اینکه عمر،

گر دین نـداشتیم ؛ به آزادگی گذشت ..



+ فاضل نظری
.
 

sadra1374

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
94
نام مرکز سمپاد
شهیدصدوقی
شهر
یزد
مدال المپیاد
8 المپیاد کشور(اما گفتن برو زیستتو بخون ادامه ندادم)
دانشگاه
دانشگاه شیراز
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

سینه مالامال درد است؛ ای دریغا مرهمی! دل ز تنهایی به جان آمد... خدا را، همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟ ساقیا! جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم: «این احوال بین»، خندید و گفت: «صعب‌روزی، بوالعجب‌کاری، پریشان‌عالمی»
سوختم در چاهِ صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما، کو رستمی؟
در طریقِ عشق‌بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست ره‌روی باید، جهانْ‌سوزی، نه خامی بی‌غمی
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش "بوی جوی مولیان آید همی"
گریه‌ی حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق؟ کاندر این دریا نماید هفت دریا، شبنمی
 

zahra--76

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
26
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اراک
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

پاسی از شب رفته بود و برف می‌بارید
چون پر افشانی پر پهای هزار افسانهٔ از یادها رفته
باد چونان آمری مأمور و ناپیدا
بس پریشان حکمها می‌راند مجنون وار
بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته
برف می‌بارید و ما خاموش
فارغ از تشویش
نرم نرمک راه می‌رفتیم
کوچه باغ ساکتی در پیش
هر به گامی چند گویی در مسیر ما چراغی بود
زاد سروی را به پیشانی
با فروغی غالباً افسرده و کم رنگ
گمشده در ظلمت این برف کجبار زمستانی
برف می‌بارید و ما آرام
گاه تنها، گاه با هم، راه می‌رفتیم
چه شکایت‌های غمگینی که می‌کردیم
با حکایت‌های شیرینی که می‌گفتیم
هیچ کس از ما نمی‌دانست
کز کدامین لحظهٔ شب کرده بود این باد برف آغاز
هم نمی‌دانست کاین راه خم اندر خم
به کجامان می‌کشاند باز
برف می‌بارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود
زیر این کج بار خامشبار،‌از این راه
رفته بودند و نشان پای‌هایشان بود
۲
پاسی از شب رفته بود و همرهان بی شمار ما
گاه شنگ و شاد و بی پروا
گاه گویی بیمناک از آبکند وحشتی پنهان
جای پا جویان
زیر این غمبار، درهمبار
سر به زیر افکنده و خاموش
راه می‌رفتند
وز قدم‌هایی که پیش از این
رفته بود این راه را،‌افسانه می‌گفتند
من بسان بره گرگی شیر مست، آزاده و آزاد
می‌سپردم راه و در هر گام
گرم می‌خواندم سرودی‌تر
می‌فرستادم درودی شاد
این نثار شاهوار آسمانی را
که به هر سو بود و بر هر سر
راه بود و راه
این هر جایی افتاده این همزاد پای آدم خاکی
برف بود و برف این آشوفته پیغام این پیغام سرد پیری و پاکی
و سکوت ساکت آرام
که غم آور بود و بی فرجام
راه می‌رفتم و من با خویشتن گهگاه می‌گفتم
کو ببینم، لولی ای لولی
این تویی آیا بدین شنگی و شنگولی
سالک این راه پر هول و دراز آهنگ؟
و من بودم
که بدین سان خستگی نشناس
چشم و دل هشیار
گوش خوابانده به دیوار سکوت، از بهر نرمک سیلی صوتی
می‌سپردم راه و خوش بی خویشتن بودم
۳
اینک از زیر چراغی می‌گذشتیم، آبگون نورش
مرده دل نزدیکش و دورش
و در این هنگام من دیدم
بر درخت گوژپشتی برگ و بارش برف
هم‌نشین و غمگسارش برف
مانده دور از کاروان کوچ
لک لک اندوهگین با خویش می‌زد حرف
بیکران وحشت انگیزی ست
وین سکوت پیر ساکت نیز
هیچ پیغامی نمی آرد
پشت ناپیدایی آن دورها شاید
گرمی و نور و نوا باشد
بال گرم آشنا باشد
لیک من، افسوس
مانده از ره سالخوردی سخت تن‌هایم
ناتوانیهام چون زنجیر بر پایم
ور به دشواری و شوق آغوش بگشایم به روی باد
همچو پروانهٔ شکستهٔ آسبادی کهنه و متروک
هیچ چرخی را نگرداند نشاط بال و پرهایم
آسمان تنگ است و بی روزن
بر زمین هم برف پوشانده ست رد پای کاروان‌ها را
عرصهٔ سردرگمی‌ها مانده و بی در کجایی‌ها
باد چون باران سوزن، آب چون آهن
بی نشانی‌ها فرو برده نشان‌ها را
یاد باد ایام سرشار برومندی
و نشاط یکه پروازی
که چه به شکوه و چه شیرین بود
کس نه جایی جسته پیش از من
من نه راهی رفته بعد از کس
بی نیاز از خفت آیین و ره جستن
آن که من در می‌نوشتم، راه
و آن که من می‌کردم، آیین بود
اینک اما، آه
ای شب سنگین دل نامرد
لک‌لک اندوهگین با خلوت خود درد دل می‌کرد
باز می‌رفتیم و می‌بارید
جای پا جویان
هر که پیش پای خود می‌دید
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیم مرده
چابکیهام از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها می‌نهادم پای
گاهگه با خویش می‌گفتم
کی جدا خواهی شد از این گله‌های پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفش آسا فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟
۴
همچنان غمبار درهمبار می‌بارید
من ولیکن باز
شادمان بودم
دیگر کنون از بزان و گوسپندان پرت
خویشتن هم گله بودم هم شبان بودم
بر بسیط برف پوش خلوت و هموار
تک و تنها با درفش خویش، خوش خوش پیش می‌رفتم
زیر پایم برف‌های پاک و دوشیزه
قژفژی خوش داشت
پام بذر نقش بکرش را
هر قدم در برفها می‌کاشت
شهر بکری بر گرفتن از گل گنجینه‌های راز
هر قدم از خویش نقش تازه‌ای هشتن
چه خدایانه غروری در دلم می‌کشت و می‌انباشت
۵
خوب یادم نیست
تا کجاها رفته بودم، خوب یادم نیست
این، که فریادی شنیدم، یا هوس کردم
که کنم رو باز پس، رو باز پس کردم
پیش چشمم خفته اینک راه پیموده
پهن‌دشت برف پوشی راه من بود
گام‌های من بر آن نقش من افزوده
چند گامی بازگشتم، برف می‌بارید
باز می‌گشتم
برف می‌بارید
جای پاها تازه بود اما
برف می‌بارید
باز می‌گشتم
برف می‌بارید
جای پاها دیده می‌شد، لیک
برف می‌بارید
باز می‌گشتم
برف می‌بارید
جای پاها باز هم گویی
دیده می‌شد ‌لیک
برف می‌بارید
باز می‌گشتم
برف می‌بارید
برف می‌بارید، می‌بارید، می‌بارید
جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست

مهدی اخوان ثالث


b488f067ec90113c1.jpg
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

اَلا ای ساقیِ دلبر مدار از می تهی دستم
که من دل را دگر باره به دام عشق بربستم
اگرچه دل به نادانی به او دادم به آسانی
ندارم زآن پشیمانی که با او مهر پیوستم
چو روی خوب او دیدم ز خوبان مهر ببریدم
کنون از باده پیمودن نخواهم یک دم آسودن
که نتوان جز چنین بودن در این سودا که من هستم

پ.ن:جدی شاعرشو یادم رفته :-" یادم بود که میگفتم :-"
پ.ن2: فک کنم یه بیتش جا مونده یادم نمیاد جدی :-?? یادم اومد میام ویرایش میکنم ;;)
 
  • لایک
امتیازات: N@R

Fall

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
130
امتیاز
2,140
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

شعر خواندنی و زیبای اوردوز از یغما گلرویی
اﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺷﻬﺮﻭ ﻧﻤﯽﺷﻪ ﺩﯾﺪ
ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺧﻂ ﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﮐﺸﯿﺪ
ﮔُﻞﻫﺎﯼ ﻣُﺮﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ،
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﯽﮔﻦ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﺎ ﺑﺪﻩ...
ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ، ﺗﻮ ﭘﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﮐﻤُﺪ
ﮐﯽ ﻣﯽﺩﻭﻧﻪ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟ ﮐﯽ ﻣﯽﺩﻭﻧﻪ ﭼﯽ ﺷﺪ؟
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺷﮑﻞِ ﺍُﻭﺭﺩﻭﺯﻩ
ﺷﮑﻞ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺑﯽﺧﻂِ ﺗﺮﻣﺰﻩ
ﻣﺜﻞ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺗﻮ ﻣﻮﺝ ﻣﻼﻓﻪﻫﺎ
ﺍﺷﮑﺎﺗﻮ ﻣﯽﺷﻤﺎﺭﯼ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺑﯽﺻﺪﺍ
ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ ﺳﺎﮐِﺘﻮ، ﺭﻭ ﺗﺨﺖﺧﻮﺍﺑﻤﻮﻥ
ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﺩﯼ، ﻧﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﻢ: »ﺑﻤﻮﻥ«!
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺷﮑﻞِ ﺍُﻭﺭﺩﻭﺯﻩ
ﺷﮑﻞ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺑﯽﺧﻂِ ﺗﺮﻣﺰﻩ
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﻣﯽﮔﯽ ﺑﻬﻢ: »ﻫﻤﯿﻦ«!
ﻣﻦ ﺑﯽﺻﺪﺍﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩِ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ
ﻣﯽﮔﻢ ﺑﻬﺖ: »ﻧﺮﻭ...« ﺍﻣﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﺭ
ﻣﯽﭘﯿﭽﻪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﻣﯽﺫﺍﺭﯼ ﭘﺸﺖِ ﺳﺮ.
ﺗﻮ ﻣﯽﺭﯼ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﯽ ﺿﺠﻪ ﻣﯽﮐﺸﻪ
ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏِ ﺑﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦﺟﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ....
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺷﮑﻞِ ﺍُﻭﺭﺩﻭﺯﻩ
ﺷﮑﻞ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺑﯽﺧﻂِ ﺗﺮﻣﺰه
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
و لیک ناله ی بیچارگان خوش است .. !

بازت نـدانم از سر پیمان ما که برد

باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد ؟!


چندین وفا که کرد، چو من، در هوای تو

وان گه ز دست هجر تو چندین جفا، که برد ؟!


بگریست چشم ابر، بر احوالِ زار من

جز آه من به گوش وی این ماجرا، که برد ؟!


گفتم لبـــــ تــــو را ، که دلِ من، تو برده‌ای

گفتا کدام دل؟! چه نشان؟! کی؟! کجا؟! که برد ؟!


سودا مپز ؛ که آتش غـم در دلِ تو نـیست

ما را غم تو برد به سودا، تو را که برد ؟!


توفیق عشقِ رویِ تو گنجیست، تا که یافت

باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد ؟!


جز چشم تـــو که فتنه قتال عالمست

صد شیخ و زاهد از سر راه خدا که برد ؟!


سعدی؛ نه مرد بازی شطرنجِ عشقِ توست !

دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد ؟!

.
 

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,008
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده

من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند

دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست

احمد شاملو
 

hosseinhbh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
179
امتیاز
887
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
mashhad
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

دشت هایی چه فراخ

کوه هایی چه بلند

در گلستانه چه بوی علفی می آمد

من در این آبادی، پی چیزی می گشتم

پی خوابی شاید

پی نوری، ریگی، لبخندی

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است

نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه

زندگی خالی نیست

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست

آری

تا شقایق هست، زندگی باید کرد

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

دورها آوایی است، که مرا می خواند...

سهراب سپهری
 

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

[SIZE=small]
>:D< >:D<



آخر نامه راه افتادم[/SIZE]

[SIZE=small]تو ولی پشت راه ماسیدی![/SIZE]
[SIZE=small]آنقدر خشک زندگی کردی..[/SIZE]
[SIZE=small]که ترک خوردی و پلاسیدی!![/SIZE]

[SIZE=small]گفته بودم که هرکجا باشی[/SIZE]
[SIZE=small]دل آن خانه آب خواهد شد[/SIZE]
[SIZE=small]گفته بودم که سر بچرخانی[/SIZE]
[SIZE=small]بین ما هم خراب خواهد شد[/SIZE]


[SIZE=small]زندگی را وجب وجب گشتم[/SIZE]
[SIZE=small]تا کسی اهل دردسر باشد[/SIZE]
[SIZE=small]یک نفر از نژاد تابستان[/SIZE]
[SIZE=small]لااقل از تو گرمتر باشد[/SIZE]

[SIZE=small]از کنار گذشته ها بگذر[/SIZE]
[SIZE=small]من به فکر شکار فردایم[/SIZE]
[SIZE=small]تو به دنیای مرده خو کردی[/SIZE]
[SIZE=small]که به چشمت عجیب می آیم[/SIZE]

[SIZE=small]تا هیاهوی ریل می آمد[/SIZE]
[SIZE=small]میدویدم تو را نگه دارم[/SIZE]
[SIZE=small]حال و روزم مگر چقدر ابری ست؟[/SIZE]
[SIZE=small]که پس از هر قطار می بارم؟[/SIZE]

[SIZE=small]در تمام قطار ها مردم[/SIZE]
[SIZE=small]زندگی در خیال یعنی این[/SIZE]
[SIZE=small]آخرین کوپه هم تو را کم داشت[/SIZE]
[SIZE=small]آرزوی محال یعنی این![/SIZE]

علیرضا آذر
 

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,584
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

خسته ام از این کویر
این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل
این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف
بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه
بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت
ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر
ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح
سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط
مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان
مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی
اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب
در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم
با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور
تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور
دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آنطرف
پشت میله ها رها
این منم در این طرف
پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا
مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر!


*قیصر امین پور*
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است

آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست


زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست


چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم

چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده ست


بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند

دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست


دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر

شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست


شهر گفتم؟! شهر!آری شهر!شهر

از خیابان !از خیابان!ازخیابان پر شده ست



فاضل نظری
 

...............

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
92
امتیاز
4,015
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را

بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب

"بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب"


فریدون مشیری
 

zahra--76

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
26
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اراک
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مى‌نماید، گرگ هست

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب

فریدون مشیری

فیلم:http://www.aparat.com/v/JONIA
 
بالا