بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

Hananamdar

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
93
امتیاز
343
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحيه ١ تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
المپياد نانو مدال نقره
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
تجربى
و خدايى كه در اين نزديكيست....
لاى آن شب بوها..
پاى آن كاج بلند..
روى آگاهى آب..
روى قانون گياه..

سهراب سپهرى
<D=
 

hosam.r

کاربر حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
359
امتیاز
10,630
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم

هر زمان گویند دل در مهر دیگر یار بند
پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم

داشتی در بر مرا اکنون همان بر در زدی
چون ز من سیر آمدی رفتم گرانی چون کنم

گر بخوانی ور برانی بر منت فرمان رواست
گر بخوانی بنده باشم ور برانی چون کنم

هر شبی گویم که خون خود بریزم در فراق
باز گویم این جهان و آن جهانی چون کنم

بودم اندر وصل تو صاحبقران روزگار
چون فراق آمد کنون صاحبقرانی چون کنم

هست آب زندگانی در لب شیرین تو
بی لب شیرین تو من زندگانی چون کنم

ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقی
پس کنون بی روی خوبت کامرانی چون کنم

هم قضای آسمانی از تو در هجرم فکند
دلبرا من دفع حکم آسمانی چون کنم

بر جهان وصل باری بنده را منشور ده
تات بنمایم که من فرمان روانی چون کنم

من چو موسی مانده‌ام اندر غم دیدار تو
هیچ دانی تا علاج لن ترانی چون کنم

نیستم خضر پیمبر هست این مفخر مرا
چاره و درمان آب زندگانی چون کنم

مر مرا گویی که پیران را نزیبد عاشقی
پیر گشتیم در هوای تو جوانی چون کنم

#سنایی
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,351
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97

الا یا ایها الساقی زمی پر ساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را

از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
برون سازد ز هستی هسته نیرنگ و دامم را

از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد
بخود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را

از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت
بهم کوبد سجودم را بهم ریزد قیامم را

نبودی در حریم قدس گلرویان میخانه
که از هر روزنی آیم گلی گیرد لجامم را

روم در جرگه پیران از خود بی خبر شاید
برون سازد از جانم همی افکار خامم را

تو ای پیک سبک باران دریای عدم از من
بدریادار آن دادی رسان مدح و سلامم را

به ساغر خستم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو به بین حسن ختامم را

روح الله خمینی
 

Shkf.tv

متوکلوپرامید:)
ارسال‌ها
225
امتیاز
3,653
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1398
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺭﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺧﺮ ﺩﻭﺭ ﺯ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﺎﺭﻭ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﺮ ﻣﻌﺪﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺖ ﺯ ﺧﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ
ﻣﻨﺴﻮﺥ ﺷﺪﺳﺖ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ...!!!!!)
.....مناظره با خر .. ایرج میرزا.....
 

sa🌙

هیچی دائمی نیس،غیرِ جوهر تتو…
ارسال‌ها
86
امتیاز
1,592
نام مرکز سمپاد
فرزانگان5
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
تو مرا یادکنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست
اما...
نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست!
#سهراب سپهری
 
ارسال‌ها
810
امتیاز
11,351
نام مرکز سمپاد
چهارراه لشگر
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
مقامها و گوشه های دوازده گانه موسیقی ایران قبل از ابن سینا در شعر مولانای عزیز جان *_^ :

ای چنگ پرده‌های سپاهانم آرزوست
وی نای نوای خوش سوزانم آرزوست

در پرده حجاز بگو خوش ترانه‌ای
من هدهدم صفیر سلیمانم آرزوست

از پرده عراق به عشاق تحفه بر
چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست

آغاز کن حسینی زیرا که مایه گفت
کان زیر خرد و زیر بزرگانم آرزوست

در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا کنون
بیدار کن به زنگله‌ام کانم آرزوست

این علم موسیقی بر من چون شهادتست
چون مؤمنم شهادت و ایمانم آرزوست

ای عشق عقل را تو پراکنده گوی کن
ای عشق نکته‌های پریشانم آرزوست

ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی
بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست

در نور یار صورت خوبان همی‌نمود
دیدار یار و دیدن ایشانم آرزوست

--------------------------------
می‌زن سه تا که یکتا گشتم مکن دوتایی
یا پرده رهاوی یا پرده رهایی

بی زیر و بی‌بم تو ماییم در غم تو
در نای این نوا زن کافغان ز بی‌نوایی

قولی که در عراق است درمان این فراق است
بی قول دلبری تو آخر بگو کجایی

ای آشنای شاهان در پرده سپاهان
بنواز جان ما را از راه آشنایی

در جمع سست رایان رو زنگله سرایان
کاری ببر به پایان تا چند سست رایی

از هر دو زیرافکند بندی بر این دلم بند
آن هر دو خود یک است و ما را دو می‌نمایی

گر یار راست کاری ور قول راست داری
در راست قول برگو تا در حجاز آیی

در پرده حسینی ، عشاق را درآور
وز بوسلیک و مایه بنمای دلگشایی

از تو دوگاه خواهند تو چارگاه برگو
تو شمع این سرایی ای خوش که می‌سرایی
 
آخرین ویرایش:

Shkf.tv

متوکلوپرامید:)
ارسال‌ها
225
امتیاز
3,653
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1398
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

سعدی - گلستان ، باب اول در سیرت پادشاهان
 

sabili

ویالونسل
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,589
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن

گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن

دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن

ایکه از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن

زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن

پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن

ای بس آبادی که بوم یوم شد
بر سر یکمشت گل دعوا مکن

چون خدا بر تو خدائی میکند
اضطراب از روزی فردا مکن

متحد گردید و طوفان شد نسیم
دوستی با بیسر و بی پا مکن

پشت بر محراب دل کردن خطاست
قامتت را جای دیگر تا مکن

چون بشمعی میرسی پروانه باش
وز نگاه این آن پروا مکن

پیش بیرنگان که مست حیرتتند
گر دورنگی میکنی با ما مکن

گر زآب برکه میترسی پریش
دعوی غواصی دریا مکن

استاد پریش شهرضایی
 

Ahoora.o

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,780
نام مرکز سمپاد
استعداد های درخشان علامه حلی
شهر
ملایر
سال فارغ التحصیلی
1404
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

مرحوم استاد بزارگوار فریدون مشیری<D=
 

Ahoora.o

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,780
نام مرکز سمپاد
استعداد های درخشان علامه حلی
شهر
ملایر
سال فارغ التحصیلی
1404
زندگی (فصل اول )
بچه‌ها افتان و خيزان هاي هوي...
در حيات زندگي کف مي زدند....
شعرشان تنها کلامي ساده بود...
يک صدا فرياد بودن شوق ماندن مي زدند...

گر چه گاهي اشک هم در چشمشان گل مي نمود...
قلبشان هم گاه گاهي ميزبان غصه بود...
با صداي گريه هم فرياد بودن مي زدند...
شوقشان در جستجوي زندگي
گويي همیشه تازه بود...

مرد* اما خسته بي اندازه بود
در حیات زندگي درمانده بود
گرچه روزي در حیاط يک بچه بود
آرزوي مرد گشتن کرده بود
تا که با دستان گشايد درب را
بنگرد او قيل و قال شهر را
دست زند هر چيز گرم و سرد را
پا زند او کوچه‌هاي پرت را ...
ديگر اما او بزرگي گنده بود
کو حيات بچگي گم کرده بود

بچه‌ها تا دیدند از دور مرد را
آن خدای قصه‌های شهر را
گرد او با شادمانی آمدند
حرف‌ها از آرزوهاشان زدند
آرزوهایی که گر چه سخت بود
اغلب اما در توان مرد بود
بهر آنی هم که امکانش نبود
پاسخ وقتی که گشتی مرد بود
گفتنش اما همیشه سخت بود
چون که اغلب این فقط یک حرف بود

مرد هرگاه بچه‌ها را می نگرد
رشک بر دنیای آنها می‌برد
بازی و شادی آنها بیند و
پی به تنهایی مردان می برد
در درون خویش فریاد می زند
با خودش اینگوه نجوا می کند

کاشکی از بهر مرد هم مرد بود
کو بزرگی مردتر از مرد بود
تا که مردان دور او حلقه زنند
تا بپرسند آنچه اینک سخت بود
تا بدانیم ما هنوزم بچه‌ایم
بچه‌هایی که حیاط گم کرده‌ایم
بچه‌هایی که گشودیم درب را
گم شدیم اما میان شهر ما

بچه‌هایی که کمی گنده‌تریم
ور نه در مردی ز بچه کمتریم
بچه‌هایی که تمام سالها
ساختیم همواره ما دیوارها
تا ببندیم راه او که بهتر است
چون که او از ما کمی بچه تر است
بچه هایی که تفنگ‌ها ساختیم
جای بازی جنگ راه انداختیم

کاشکی از بهر مرد هم مرد بود
کو بسی داناتر از این مرد بود
تا بدانیم ما هنوزم بچه‌ایم
مانده در درب حیات دیگریم
بچه‌هایی که گشودیم درب را
گم شدیم اما میان شهر ما
شهر بی سامان و بی دروازه‌ای
گشته محصور در میان رازها
مرد می‌خواهد بسی زین مردها
تا که بگشاید یکی زین درب‌ها

شعر نو از شاعر: (دایی گلم خودم)(;<D=>:D<x:
 

Shkf.tv

متوکلوپرامید:)
ارسال‌ها
225
امتیاز
3,653
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1398
درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن، درد دارد!
می زند من را زمین

می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!

*مرحوم فریدون مشیری*
 

sabili

ویالونسل
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,589
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
لبریز ترین کاسه ی دردیم در این شهر
جامانده ترین بوته ی زردیم رد این شهر

مارا گذر از کوچه ی خورشید محال است
محروم ترین سایه سردیم در این شهر

سوگند به غمناک ترین غربت یک مرد
غربت به وطن تجربه کردیم در این شهر

سیلی خور توفان حوادث شدگانیم
تندیس خراشیده ی مردیم در این شهر

چون شبنمی از دلهره سرشار نشستیم
از گوشه ی هر حوصله طردیم در این شهر

تابوده چنین بوده که با کوله ی حسرت
تنهایی خود را بنوردیم در این شهر

احمد قلی زاده (شاعر شهرمون 8->)
 

ehsan2562

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,397
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند
آینه ی دل مرا همدم آه می کند
شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من
عشق هزار ساله را بر تو گواه می کند
ای مه و مهر روز و شب آینه دار حسن تو
حسن، جمال خویش را در تو نگاه می کند
دل به امید مرهمی کز تو به خسته ای رسد
ناله به کوه می برد شکوه به ماه می کند
باد خوشی که می وزد از سر موج باده ات
کوه گران غصه را چون پر کاه می کند
آن که به رسم کجروان سر ز خط تو می کشد
هر رقمی که می زند نامه سیاه می کند
مایه ی عیش و خوش دلی در غم اوست سایه جان
آن که غمش نمی خورد عمر تباه می کند

هوشنگ ابتهاج
 

hosam.r

کاربر حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
359
امتیاز
10,630
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی

این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
 

bio2

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
ارسال‌ها
126
امتیاز
711
نام مرکز سمپاد
علامه حلی1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
زیست شناسی
بردر شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که نشستم خدا رزاق بود
حافظ
 

Farnaaaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
624
امتیاز
21,009
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
بندرعباس
رشته دانشگاه
پزشکی
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،

که باغها همه بیدار و بارور گردند.

بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید

به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.


بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت،

که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛

پیام روشن باران،

ز بام نیلی شب،

که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.


ز خشکسال چه ترسی؟ _که سد بسی بستند:

نه در برابر آب،

که در برابر نور

و در برابر آواز و در برابر شور...


در این زمانه ی عسرت،

به شاعران زمان برگ رخصتی دادند

که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله

سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،

زلالتر از آب.


تو خامشی، که بخواند؟

تو می روی، که بماند؟

که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟


از این گریوه به دور،

در آن کرانه، ببین:

بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.

حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!


هزار آینه جاریست.

هزار آینه

اینک

به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.

زمین تهی ست ز رندان؛

همین توئی تنها

که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.

بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:

«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی‌آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهرما
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!


#پروین_اعتصامی
 

bio2

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
ارسال‌ها
126
امتیاز
711
نام مرکز سمپاد
علامه حلی1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
زیست شناسی
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید
حافظ
 

bio2

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
ارسال‌ها
126
امتیاز
711
نام مرکز سمپاد
علامه حلی1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
زیست شناسی
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
 

shgh.tv

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
497
امتیاز
4,850
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
98
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم

***

وه که در عشق چنان می‌سوزم
که به یک شعله جهان می‌سوزم

شمع وش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله زنان می‌سوزم

سوختم گر چه نمی‌یارم گفت
که من از عشق فلان می‌سوزم

رحمتی کن که به سر می‌گردم
شفقتی بر که به جان می‌سوزم

با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنه کارم از آن می‌سوزم

سعدیا ناله مکن گر نکنم
کس نداند که نهان می‌سوزم

***

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم


سعدی
 
آخرین ویرایش:
بالا