یه روز که من تو جو آشپزی بودم و کسی هم خونمون نبود تصمیم گرفتم اولین آشپزی رو انجام بدم . ولی این قدر بدشکل و بدبو و بد مزه بود که خودم همون دقیقه ی اول ریختمش دور!!!!!
کلا اشپزی بلد نیستم...یه شبم که مامانم ایناخونه نبودن یه گوجه پلو رو گاز بود قراربود دم کشید زیرشو خاموش کنم فقط!!!نشستم کنارکامپیوتر دیدم بو سوختنی میاد..کلا یه پلووهم نتونستم دم بدم B-) B-) B-)
من نیمرو درست کردم اون اول!:->
خیـــلی خوب بود!
ماهیتابرو گذاشتم رو شعله ی زیااااد،بعد یه عالمه روغن ریختم توش،بعد این تخم مرغ که رف تو این کلا چسبید به درو دیوار!
داشتم سکته میکردم!
بقیشم که اون تو بود جزغاله شد مامانم مجبور شد ظرفرو بندازه دور!
من تاالانم برنج درس نکردم فقط زیرشوروشن میکنم دم بیادمن اصولاتوخونه تنهام.اولین اشپزیمم کتلت بوده همش جزغاله شده بودولی خوب که فقط خودم میخواستم بخورم.اماالان یه مهارت خاصی توکتلت درست کردن دارم چون فقط همیین روبلدم \/
اولین اشپزیم نیمروبود...
قبل از این که خاطره ام رو بگم یاداوری کنم که فوق العاده خرابکار هستم...
توی خونه تنها بودم ....همه ی کارای درست کردن نیمرو رو کردم وگذاشتمش روی گاز و رفتم مشغول درس خوندن شدم...فکر کنم 30دقیقه گذشت ومن یادم به نیمرو افتاد ..باعجله از اتاق رفتم وباصحنه عجیبی روبه رو شدم...اشپز خانه دراتش...
خداییش خیلی ترسیدم...اما به خیر گذشت...
برای اولین بار با داداشم میخواستیم نیمرو بپزیم ... ماهم فقط یه تخم مرغ داشتیم ... داداشم تخم مرغ رو شست بعد اومد با حوله آشپز خونه خشکش کنه!! زد تخم مرغ شکست بعد اونو از روی حوله جمع کرد و پخت بعد من خوردم
جاتون خال چند وقت پیش مامانم رفته بودش بیرونمنم که امتحان میدم ومیام خونه مامانم گفت اومدی عدس پلو بذار منم خندیدم و گفتم من تا حالا تخم مرغم نپختم چه برسه به عدس پلو
خلاصههههههههههه.............
عاقا ما رسیدیم خونه و مامانم زنگ زد گفت برنج بذار فلان کار و کن و بهمان کارو کن واز این حرفا فیله مرغم بذار بیرون =P~
چشمتون روز بد نبینه دوستان عاقا ما اومدیم این سمپادیا و حواسمون به کل پرت شد
از قضا یه فرشته نجات همون لحظه پیدا میشه که مامان بزرگمه
کلا به بو و اینا بدنمون واکنش نشون نمیده
عاقا حالا ما بدو بدو رفتیم زیر گاز و خاموش کردیم و به رو مبارکم نیاوردیم حتی در قابلمه هم برنداشتم از شانس بد ما مامانم خونه کسی ناهار مهمون بودو من وداداشم موندیم و اون برنج (که البته چه عرض کنم برنج!!!! )سوخته اماااااااااااااا نپخته
حالا نوبت فیله رسیده بود که سرخ کنم این که پخت نمیدونم چرا زرد نشد دیگه داداشمم دست به کار شدش
این بود داستان اول ما با غذا پختن حالا بعدیا به خیر بگذره
اولين بار دبستان بودم و مي خواستم سيب زميني سرخ كنم
توي مايتابه روغن ريختم و گذاشتم روي شعله ي گاز . شعله زياد بود
روغنا روي گاز موند و داغ داغ شد
مي خواستم سيب زميني ها رو داخلش بريزم كه يه قطره آب ريخت توي روغنا
بعد مثل بمب اتمي كه منفجر مي شه و حالت قارچي پيدا مي كنه آتيش تا سقف شعله كشيد
و من تا دو هفته تو شك بودم و حرف نمي زدم
البته خداروشكر كه كسي خونه نبود و جايي هم آتيش نگرفت
البته يادم نمي ياد سيب زميني ها چي شدن
سه سال پيش هم تخم مرغ گذاشتم توي مايكرويو (واقعا نمي دونم چرا اين كارو كردم)و ده ثانيه بعد صداي انفجار اومد و من تا سر حد مرگ رفتم
البته تخم مرغه پخته شد ولي به تكه هايي به اندازه ي هسته ي اتم تقسيم شده بود و چسبيده بود به ديواره هاي مايكرويو
اولین بار یادمه میخواستم برنج درست کنم هرچی مامانم میگف بچه تو تاحالا نیمرو درس نکردی اونوخ میخوای برنج بپزی منم حالا هی اصرار که باید درس کنم هیچکسم نیابد کمکم کنه ..
دیگه قرار شد برنجو من بپزم و مامانمم خورش درس کنه...
خلاصه شرو کردم با کلی ذوق و شوق و البته اعتماد به سخفـــــ ...
اول بار که کلی نمک ریختم توش بعدم ابکشی و ....
اوردم سر سفره گفتم ببینید چی درس کردم من انگشتاتونم باش میخورید...
اول بابام شرو کرد قاشق اول .. قاشق دوم افتاد به سرفه ..صورتش سرخ شده بود خفن..
گفتم بابا مگه بد شده یه نگا ب مامانم کرد بعدش گفت : نه خیلی خوشمزس :-\
بعدم مامانم شرو کرد و بعدشم که آجیم اونا که اصن همون لقمه ی اولو ک خوردن سیر شدنــــــــ ... قیافشون اینطوری بود { :-& }
اخر سر خودم شرو کردم قاشق اولو که خوردم حالم داش بد میشد اینقد که برنجا شور و سفت بود ولی خودمو جم و جور کردم گفتم غذا ب این خوشمزگی از خداتونم باشه و تا ته بشقابو به زور خوردم مامانم اینطوری نگام میکرد اصن مونده بود من چجوری اون غذا رو میخورم ...
خلاصه بعد از ظهرش یه دلدردی کشیدم که ..
خانوما
هر خراب کاریی هم بکنید به من نمیرسید که تن ماهی رو توی کاسه بدون آب روی اجاق گاز جدا که روش دیگ میزارند توی آشپزخونه بذارید بعد پس از صداهایی نامعلوم میشنوید و تصمیم به خاموش کردن آن میگیرید و وقتی که میخوای بری خاموشش کنی همین که دستت به پیچ گاز میرسه تن ماهی رو توی آشپزخونه بترکانید بعد در حین اینکه گوشاتون سوت میکشه و بعد از چند ثانیه که چشماتون باز میشه ببینید که موجودات قهوه ای رنگ کوچکی از سقف آویزان است و تقریبا فضای آشپزخانه روبه قهوه ای رنگی میزند و پس از چند ماه قوطی حامل آن ذرات را زیر کابینت و در آن را بالای هود آشپزخانه پیدا کنید....!!!!.
من خیلی خیلی سر به هوام...یه بار پیاز خرد کردم بدون اینکه روغن بریزم توش گذاشتم سرخ شه!چند بارهم تن ماهی ترکوندم؟(تا حالا ترکوندین عایا؟) واسه همین زیاد آشپزی نمیکنم...بهترین آشپزیم سال اول راهنمایی بود...باید تو مدرسه سالاد الویه درست میکردیم-برا درس حرفه-انقده حال داد..من و سه تا از دوستام با هم درست کردیم توش چیپس هم ریختیم با یه عالمه کالباس و سس...خییییییییییییلی لذمزه-لذیذ+خوشمزه-بود
من اولین بار مامانم خونه نبود رفتم مجله اشپزی برداشتم
از روش البالو پلو درست کردم
مامان بابام اومدن خونه فکر میکردن از بیرون سفارش دادم
اخه مامانم تاحالا درست نکرده بود خودش ولی خدایی خوشمزه بود
اولین بار قرار بود پلو درست کنم تو پلو پز
مامانم گفت برنج هارو بریز تو پلو پز و دکمه اش رو بزن
منم برنج هارو ریختم اب هم ریختم
بعد دیدم از زیرش داره اب میره
قیافه من:
زنگ زدم مامانم میگم مامان پلو پز سوراخ داره ایا؟؟؟
مامانم :نه بابا شاید کابینت خیس بده اینجوری فک میکنی
بعد منم برا اطمینان یک پارچ اب ریختم توش،دیدم همه امد بیرون،خلاصه زدم به برق جرقه زد
مامانم که امد فهمیدیم ظرفش رو نذاشته بودم و پلو پز رو سوزندم
:-D