کوچک نوشته ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع parnian.d
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : کوچک نوشته ها

راهمان دهید ب انبار کاه.قول میدهیم سوزن را بیابیم.تنها راهمان دهید..
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

نیمه های شب بود .. از خواب پریدم !صدایت زدم ..

مثل خیلی وقت های دیگر نبودی..

یکهو یادم آمد قبل از خواب sms ـه "شب به خیر" را نفرستاده ام : )​
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

خدایا شفا بده..
بنده های سالمت را شفا بده...
کسانی را شفا بده که هنوز خیال می کنند دنیا بدون آن ها نمی چرخد...
کسانی را شفا بده که خیال می کنند هرگز مریض نخواهند شد...
کسانی را که روحشان بسیار مریض است...
 
مرده

نه صدای تو می آید

نه صدای قلبم

ما چه عاشقانه مرده ایم !
 
پاسخ : کوچک نوشته ها



راننده تاکسی عرق صورتش را با گوشه ی آستین پاک کرد..
چشمانش که زیر آفتاب روشن تر از حالت عادی می نمود ،ریز و بی رمق به رهگذرهای بی تفاوت دوخته شده یودند..از فرط گرما و تشنگی صدایش خش دار به گوش می رسید..داد زد: افسریه یک نفر
سوار شدم..
در آن لحظه تنها چیزی که بی شک میدانستم این بود که خانه ام حوالی افسریه نیست ... !!
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

+ در روزهآی تلخ سرگردانــــــی:


مــن
رو به یک پوچــیِ محـض
مثل مــــردی که همسـرِ آبستـن اش مـرده باشد!

... و آیـنه
در اندیشــه آغــاز
مثل زنِ بیــوه ی همسایـهـ که هر صبـح لبـخند میزند!
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

وقتی ک شیشه پای ما را میبرد..باید یادمان باشد ک شاید میخواسته نوازشش کند..منتها بهتر از این بلد نبود
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

گاهی حس می کنم گمت کرده ام

و عاجزم از این که چگونه پیدایت کنم

وقتی نمیدانم کجا گمت کرده ام!
 
پاسخ : کوچک نوشته ها


مدام مزاحمم میشود دست بردار نیست ؛ غیرتی شو؛ یقه اش را بگیر بگو دست از سرم بردارد....

"هوایـ"ـت را میگویم.


:- <
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

همیشه دروغ می گفتی، آخرین بار هم که دیدمت دروغ گفتی...
رفتی ICU و دیگر نیامدی...
دیدی"من تو رو می بینم"ت هم دروغ بود...
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

هر شب تا صبح روی بالشم باران می بارد
این تنها چیزی بود که فکرش را هم نمی کردم..
تو رفته باشی و اینجا
بهار شود..!
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

هر موقع جایی از بدنم درد می کرد،مادرم می گفت:صبح که از خواب بلند شدی خوب می شود.
حالا مدت هاست که خودم را به خواب زده ام...
نمی خواهم ببینم که حرف مادرم راست نبود.
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

واقعیت ها تلخ هستند
مثل دارویی ک میفهماند بیماری
مثل چای تلخی که میفهماند قند نداریم
ومثل رفتارت ک میفهماند دیگر دوستم نداری
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

عضو جوان حزب: قربان برنامه ما بعد از پیروزی در این انتخابات چیست؟
-پیروزی در انتخابات بعدی
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

تردمیل مضخرف ترین وسیله ی دنیاست.
عادت میکنی به رفتن ونرسیدن
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

تو بخواب.بالشت هم نشدم مرغی شوم ک از پرم بالش تو پر میشود
 
پاسخ : کوچک نوشته ها

دلتنگی که شاخ و دم ندارد عزیزِ من!
بدی اش هم درست همین جاست
شاخ و دم ندارد
ولی
مثل غول های مرحله آخر
ناگهان می آید
تو را از پا در می آورد
و می رود ...
 
Back
بالا