دلنوشته‌های رمضان

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ناجی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

آهای روزه‌داران ِ تشنه
به مدت 5 دقیقه در یخچال رو باز کنین ، چشماتونو ببنید و برید بین در و خود یخچال وایسید .
تشنگی و گشنگی و گرما و فولان و بسار خودبه خود برطرف میشه . بعله .

× خدایا نمیتونم دیگه تحمل کنم:(( این آش ـه بدجور چشک میزنه:((
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

کل این دو روز منتظر اون صحنه بودم که شیشه آبو از یخچال بردارم، سر بکشم، آخراش که رسیدم بگم اَی داد ِ بی‌داد، من که روزه بودم :)) اما دریغ از یه صحنه :-< #با خود، درگیر
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

روزه هاتون قبول
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

من از فردا روزه میگیرم. شاید هم پس فردا. شاید هم شنبه. :-"

× ولی باور کنید تصمیمم جدیه! ;D

× فقط باید قبلش یه انگیزه باشه و وسطش صبر و آخرش تشویق تا بخوام که عملیش کنم. 8-^

× این ماهِ عَسَل اصن چی هس؟ ;D

× بـ ـه خدا نمیدونم دقیق. :-"
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ماه رمضون من که به خواب نمیگذره ... ;D
نصف روز رو که دارم درس میخونم ...
2-3 ساعت هم با بر و بچ میریم فوتبال و دم افطار زبونم مثل کویره ...
بعد از افطار هم که میریم استخر و بعدش هم ک یکم هفت سنگ و جام جهانی میبینم و سحر ...
آدم کافیه دم اذان مغرب تشنه باشه ، اونوقته ک 5 دقیقه مونده به اذان به اندازه نیم ساعت طول میکشه ... ~X(
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

رفتم مدرسه واسه ثبت نام
هوا داغووووووووووون بود
دو بار رفتم اب بخورم یادم اومد لامصب :-w
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ماه رمضون خعلي خوبه همه چيزش
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ماه رمضون هم حال وهوای خودشوداره خیلی حسه خوبیه وقتی روزه ای ادم احساس میکنه به خدانزدیک ترشده واین خودش به همه چیزمی ارزه روزه های همه دوستان قبول التماس دعاD;
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

وقتی دوس داری گشنه باشی،ینی دوس داری از نیاز به این دنیا رها شی


فقط به خودش فک کنی وقتی به فکرته
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ای خدای بزرگ
که در آشپزخانه هم هستی ...

بله، تو در یخچال هم هستی!
این را همیشه مادرم میگفت وقتی کوچک بودم
وقتی برای بار اول اسم "کله گنجشکی" را شنیدم! ... و چه اسم کودکانه ی شیرینی بود :x
تو هــــــم شیرین بودی، مثل طعم خرمای سفره افطار
تو هــــــم لطیف بودی، مثل دست بابا روی موهای من، که "دخترم خانوم شده، روزه میگیره"
...
و "منِ کوچکت" همیشه تو را دوست داشتم، حتی وقتی تشنه بودم.
یادش بخیر، تو همیشه تا وقت اذان کنار پارچ آب مینشستی، با اولین "الله اکبر" میپریدی توی آب! می آمدم و تو را، تمـــــــام تو را، مینوشیدم :)
... و حالا بعد از 8 سال تو کنارم نشسته ای! دستت را دور گردنم انداخته ای و سرم را روی شانه هایت گذاشته ام!
میخواهم ببوسمت، لب هایت خشک است، مثل اینکه تو هم با من روزه ای! ^_^

ای خدای بزرگ
که در آشپزخانه هم هستی ...
خواستم بگویم تو شگفت انگیزترینِ جهان منـــــی! دوستت دارم! :-*

" اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا، فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ "


+ عآطفهـ امروز کوچولو شده بود، خیــــــــــــــــــــــــــــــلی کوچولو!
+ بوی سوپ خوب مامان کل خونه رو پر کرده! ... چند دقیقه به اذان! >:D<
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خوبه تو این ماه ک فقط میشینیم خونه تشنه مون میشه ب یاد ماجرای کربلا هم بیافتیم...
ب یاد حضرت علی اصغر ...
حضرت ابالفضل ...
امام حسین ... ...
خیلی سخته ...
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ماه رمضون خاصه....خیلی خاص....

خاصیش فقط بخاطر نزول قران نیست.....

خاصیش بخاطر علت نزول قرانه....

خاص بودن محرم ، بخاطر حسینشه...

و خاص بودن ماه مبارک بخاطر علیشه.....

اگه علی نبود، نه قرانی بود و نه شب قدری....

با قدر بودن شب قدر ، بخاطر یه نفره.....

فقط یه نفر....

یا علی
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

بامامان رفتم خرید
ی دخدر کوچولو موهاشو خرگوشی بسته بود و دست مامانشو گرفته بود با ما اومدن تو مغازه
نزدیکای افطار بود انگار
بچه : مامان من اون شکلات بزرگه رو میخام
مامان:باشه مامان جون برات میخرم
مامانش اونو خریدو گفت اون گوشه واستا تا بیام
تمام مدت حواسم بهش بود {عاشق شکلاتم!!!}
بچه با ی شور خاصی اومد بازش کنه ک صدای گریه ی بچه دیگ اومد که مامانش کلی خرید کرده بودو پولش تموم شده بودو اونم شکلات میخاست!
ی دفه اون بچه شکلاتشو داد به اون یکی گف بیا مال تو من ازاینا دوس ندارم ;;)
دهنم وا موند..
کاش منم اینقد مهربون بودم و ازچیزایی ک عاشقشونم میگذشتم :-<
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

نصف ماه رمضون رفت ...
تغییری تو خودمون ایجاد شده یا نه ؟؟؟
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خب
اوضاع داغونه
اعصاب درس حسابی نمونده برام :-<
سحر یادم رف اب بخورم :|
امروزم 2ساعت الکیو مدرسه بودم
بعضیا چقد ریلکسن...
رفتم طرف اب سرد کن اب پاشیدم رو صورتم
خانومه اومده اب میخوره میگه بفرمایید :| لیوان ندارید بدم :| :| :|
یکم حواست ب اطراف باشه بد نیس :-w
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

مخاسم آدم شم داشم زندگیمو تغییر میدادم
داشتم همونی میشدم ک تو میخاسی
این چ تقدیریه؟؟؟
چرا باس این این اتفاق بیفته ک باز برگردم سر خونه اول؟؟؟
حداقل این چن روز باقی مونده دستمو بگیر
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

مگر علی نماز می خواند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

خدایا
دلم هواتو کرده
به جوری شدم
دوس دارم بازم پیشه خونت باشم
تک تک لحططزه هاش جلو چشممه
دوست دارم
خیلی ازت دور شدم
خیلییییی
ولی خودت کمکم کن نزدیک شم
خدایا
خدایه مهربونم
جز تو کسی نمیتونه کمکم کنه
دلم پره
به یکی احتیاج دارم درد و دل کنم
دوس دارم بیام پیشت :)
ببخش منو
خواهش میکنم ببخش
من یک بتده کوچولو و حقیر پیشه تو هسم و تو بزرگمی.کمکم کن.دستمو بگیر.جز تو کسیو ندارم که دستمو بگیره :(
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

ی روز دیگ مونده تا تموم شه:(
دلم تنگ میشه براش
واسه اذونش
واسه حسش
تا سال دیگ :-<
دلم خیییلی تنگ میشه
اصن معلوم نیس سال دیگ باشم یانه :-<
 
پاسخ : دلنوشته‌های رمضان

چند سالی بود حس و حال مه رمضون نداشتم.ولی امسال خوب بود.واقعا خوب بود.میتونست بهتر هم باشه ولی خب نشد،ینی کم کاری خودم بود.
نمیگمم دلم واسه امسال ماه رمضون تنگ میشه.سخت بود :)) ولی شکر.واقعا شکر که حالم بهتر از پیش از این ما عه.
صرفا فردا شب آخرین ماقوت رو میخورم تا یه سال دیگه :)) و باز از فردا گیر میدن بهمون صب زود پاشو.شب زود بخواب و ازین قضایا :))
دستت درد نکنه خدا 8-^
 
Back
بالا