پاسخ : میخواستی ب دنیا نیاری!!!
به نقل از XTREME :
بذارید مساله رو از حالت سیاه و سفید خارجش کنیم و از جنبه دیگری به بررسی اون بپردازیم.
در دوران نوجوانی و بلوغ، آدم وارد مرحله ای میشه که تمایل داره خودش و درونش رو بیشتر بشناسه و سوالاتی از این قبیل توی ذهن نوجوون ها ایجاد میشه که واقعا چرا ما به این دنیا اومدیم؟ آخرش قراره چی بشه؟ اصلا بودن ما تو این دنیا چه فایده ای داره؟ آیا این دنیا و زندگی پوچه؟
و وقتی آدم به جواب این سوال دست پیدا نمی کنه برای اینکه به طور ظاهری خلا درونش رو پوشش بده با رفتارهای پرخاشگرانه اون جمله رو در برخورد با پدر و مادرش به کار میبره.
رسیدن به پاسخ این سوالات ممکنه حتی تا آخر عمر ذهن آدم رو درگیر خودش بکنه.همچنان که مولانا میگه:
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود / به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
ممکنه من هم الان یه توضیح مختصری بدم ولی خودتون باید روی این مساله بیشتر فکر کنید.شما در این دوران نیاز دارید که یک هدف برای زندگی خودتون تعیین کنید و ببینید در آینده میخواهید تو چه زمینه ای فعالیت کنید و تمام هم و غم و انرژیتون رو در راستای تحقق اون هدف صرف کنید.در غیر این صورت احساس پوچی می کنید.
ببینید این دقیقن ربطی به این موضوع که گفتید نداره.
این مربوط میشه به حسی که بهش استقلال طلبی میگن. تو همه افراد از شروع دبیرستان کم کم شروع به شکل گرفتن می کنه.
فرد دنبال اینه که به شکلی افراد دیگه رو از محیطه خودش خارج کنه.
و برعکس چون پدر و مادر شما خودشون این دوران رو گذروندن اون ها هم نگران شمان .تا تو این دوران اشتباهی بکنید که بعدن پشیمون شید.
و من بهتون قول میدم که چند سال بعدش متوجه میشید اشتباهی کردید که پشیمونید ازش و این هیچ ایرادی نداره. برای همه اتفاق می افته و یه تجربس که نیمشه ازش جلو گیری کرد. (حتا اگه هر کاری والدینتون میگن بکنید بعدن پشیمون میشید که چرا راه خودتون رو نرفتید! )
حالا تفاوت شما با من اینه که من این دوران رو مسقل بودم وقتی طی می کردن. یعنی تو محیط خانواده زیاد نبودم و کسی هم کاری به کارم نداشت ( که از این بابت کاملن خوشحالم چون اگه اشتباهی هم کرده باشم خودمو مقصر می دونم نه دیگرون رو )
و بله پدر مادر شما شما رو به دنیا اوردن. در مقابل شما مسوولیتی دارن. ولی اینطور نیست که اونا هرکاری باید برای شما بکنن.
پدر مادرتون فقط باید مواظب باشن شما به خاطر بی پولی گشنه نمونید. مدرسه برید ( دیگه یه مدرسه دولتی و کتاب و دفتر داشته باشید ) همین.
خانوادتون هیچ مسولیت دیگه ای نداره. حالا اینکه شما سمپاد میرید و دوره ی ما سالی ۸۰۰ تومن یا ۱۲۰۰ هزار تومن من میدادم به مدرسه. این لطف پدر مادرم بود.
یا اگه اینکه پدرم به من پول میداد تا من دوره ی راهنمایی کتاب داستان بخرم و بخونم لطفشون بود. همین
و شما اگه واقعن حس می کنید خانواده خیلی تو زندگیتون دخالت می کنن. می تونید مثل من جدا بشید. ولی خوب اینم بدونید که اینجوری یهو می افتید از زندگی مدرسه به یک زندگی واقعی که اونقد خوش ابو رنگ نیست که به نظر میاد!
در ضمن این سن رو می تونید به کتاب خوندن. درس خوندن برای المپیاد. و علاقتون اختصاص بدید.
بله این شاید درست باشه که بگیم در این دوران افراد دنبال معنی زندگی می گردن. به خاطر همینه که اولین شعله های عشق ممکنه تو همین سن و سال روشن بشه. و این کاملن طبیعی هست که شما به یه نفر با جنس مخالف عشق بورزید. هیچ ربطی به هوس هم نداره. این فقط برای اینه که هر ادمی به دوست داشتن یه نفر و دوست داشته شدن توسط اون ادم نیاز داره.
زندگی اون چیزی هست که همین الان جلوتونه. ازش لذت ببرید چون تکرار نمیشه و ادامه نداره.