• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است
 
تتار اگرچه جهان را خراب کرد به جنگ
خراب، گنج تو دارد چرا شود دلتنگ؟
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
 
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد (رل بزنم اینو میکنمش بیو اینستام):))
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
 
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد (رل بزنم اینو میکنمش بیو اینستام):))
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
(ایشالا:)))
در این درگه که گه گه، کُه کَه و کَه کُه شود ناگه@-)
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
 
(ایشالا:)))
در این درگه که گه گه، کُه کَه و کَه کُه شود ناگه@-)
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
هر که در عشق علی گم می‌شود
مثل گل محبوب مردم می‌شود
 
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

حافظ
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود

شهریار
 
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
 
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم

شهریار
 
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم

شهریار
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

شهریار
 
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

شهریار
در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت...؟!
:)
 
Back
بالا