مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ترانه ای ز نو بخوان، تبسمی ز تازه کن
بگیر خم ز ابروان و چهره ات گشاده کن
ناچار بر آنیم که سرگشته چو پرگار
برگرد غم خویش بگردیم در این شهر
 
تا عشق تو سوخت همچو عودم
یک عقده نماند از وجودم
ش
مانند شیشه ای که بخارش دمیده اند
قلبم پس از تو در پس توفان آه ماند

با سر به وعده گاه با تو آمدم ، ولی
دیدم نیامدی سر من بی کلاه ماند
 
مانند شیشه ای که بخارش دمیده اند
قلبم پس از تو در پس توفان آه ماند

با سر به وعده گاه با تو آمدم ، ولی
دیدم نیامدی سر من بی کلاه ماند
دیدن روی تو هم از بامداد
درد مرا بین که چه آرام داد!
 
دردا که شب سیاه و چشمان ماست اعمی
یا رب چه سان نماید کوری رها به صحر
از یاد می‌برم
آن‌چه ‌را که یاد گرفته‌ام
در مدرسه
آینده
تقسیم بر ترس
حاصل‌اش فراموشی‌ست
زندگی
تقسیم بر ترس
حاصل‌اش جنون است
فراموشی
تقسیم بر جنون
حاصل‌اش جنگ است
من هنوز می‌دانم
که حاصل‌ ضرب ترس و جنون
زندگی‌ست _اریش فرید
 
از یاد می‌برم
آن‌چه ‌را که یاد گرفته‌ام
در مدرسه
آینده
تقسیم بر ترس
حاصل‌اش فراموشی‌ست
زندگی
تقسیم بر ترس
حاصل‌اش جنون است
فراموشی
تقسیم بر جنون
حاصل‌اش جنگ است
من هنوز می‌دانم
که حاصل‌ ضرب ترس و جنون
زندگی‌ست _اریش فرید
تو گل بدی و دل شدی،جاهل بدی عاقل شدی
آنکو کشیدت اینچنین آنسو کشاند کش کشان
ش
 
قاف ارزانی سیمرغ که مان ره ندهد
باده ای می به دو صد قاف برابر باشد
در زدم در وا نکرد از درز در دیدم که اوست
میزبان را از جواب پشت در باید شناخت
 
Back
بالا