- ارسالها
- 6
- امتیاز
- 1,325
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- دامغان
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
رسم پروانه و پرگار جدا نیست ز همنگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
آن یکی شمع پرستیده و آن یک نقطه
رسم پروانه و پرگار جدا نیست ز همنگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمردرسم پروانه و پرگار جدا نیست ز هم
آن یکی شمع پرستیده و آن یک نقطه
داروی درد دلم درد ویستهرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
من بار سنگینم مرا بگذار و بگذرداروی درد دلم درد ویست
دل به دردش ز چه رو نسپارم
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
رفتم و پیشم نبود روی اقامتمن بار سنگینم مرا بگذار و بگذر
نیکم بدم اینم مرا بگذار و بگذر
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استرفتم و پیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینتلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرادر خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکندآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفتآسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
از عشق فقط وصل و رسیدن خوش نیستای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
چو بادی تو گهی گرم و گهی سرداز عشق فقط وصل و رسیدن خوش نیست
عشق است و همین لذت دیدار و دگر هیچ
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفتچو بادی تو گهی گرم و گهی سرد
رو آنجا که نه گرما و نه سرماست
شمس
تو مگر دربدری، خانه نداری ای بغض؟تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتادتو مگر دربدری، خانه نداری ای بغض؟
همه شب سرزده میهمان گلویم هستی
تمشکی سرخ را ماند، لب لعل فروزانتهر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به چمن می رویم عزم تماشا کراست
شمس
تو چو آبی، ز آتش ما دور شوتمشکی سرخ را ماند، لب لعل فروزانت
نسیمی چون بهاران است، عطر زلف افشانت
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفرتو چو آبی، ز آتش ما دور شو
یا درآ در دیگ ما، با ما بجوش
ش*
یک نفر آمد صدایم کرد و رفتای پریشان حال من جانان من حرفی بزن : )
ای پریشان حالیت را با که خلوت میکنی...