مشاعره ی شاعران

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع kahroba
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : مشاعره ی شاعران

من بی خبر از یارم و او بی خبر از من
کو آن همه عشقش که دیگر اثری نیست...

پ.ن:همین الان فی البداهه!!!
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

تو همان ابر بهاری که با آمدنت
شهر را عشق چو سیلاب کند ویرانه


+اندراحوالات باد و بارونای این روزا :د
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

سروده شده در ادامه بالایی!

هم تو آن ماء معینی که به یمن قدمت
شور عشقت بکند در دل گل کاشانه
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

هر نگاهت آفریده جنبشی در روح شهر
فتنه می خوانندش این پیران و حصرت میکنند
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی [nb] آقای سعدی ;)[/nb]
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

یاد دارم روز بارانی و آن لبخند پنهانی
نگاه خنده دار من در آن آفاق عرفانی
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

یاد دارم که در آن ظلمت طولانی شهر،یک نشان از تو به نوری ابدی برد مرا
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

اسلام نگاه تو ، بی جنگ کند تسلیم
گویید عمر[nb]خلیفه دوم [/nb] را که ، شمشیر غلافش کن
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

نام از اين ديوانه ياران كى بماند بعد از اين ؟
من فقط " اى ليلىِ شيرين " ازينان ديده ام !
 
پاسخ : مشاعره ی شاعران

معنیِ لفظِ “خودآزاری“ ، واضح‌تر از این؟
عصر‌های جمعه با عکس تو چایی می‌خورم
 
مرغکِ یک‌روزه‌ی نالانِ قلبم را ببین!
هرشب از فکرِ تو پُر شد، خوابِ یک پرواز دید
 
دیدم سر بریده خود را ، خون پاش در میانه بازار
در زیر پای خلق گرفتار ، خنجر ولی به دست خودم بود...
 
دل به هوای روی تو، جان ز صفای کوی تو،
پا به ره تو تا به کِی؛ ره ببرد، نگارِ من؟
 
وای که سوخت خانه ام، از شرر نگاه تو
کو ست زغال، بس، چنان در گهر سیاه تو؟
 
درد از عمق وجودم به تو سيلي ميزد
عمق قلبم پس هر سرخي سيلي ميسوخت
 
دانی که کفر باشد اگر ،ملک باقی است
یبقی نمی شود که کنون ظلم جاری است
(پیامبر : الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم )
 
تازه شد دردم چو شب آمد ز راه
چون به خاطر آرَدَم روی تو، ماه
 
آخرین ویرایش:
هر چه گفتم مرو ای دلبرکم، ساده مرو
قلب حیران مرا پس زدی وخندیدی
 
Back
بالا