پاسخ : رادیو آسایشگاه ...رادیو چهرازی(ویرایش شد)
تاریخ انتشارش 22تیر ماهه. که نمیدونم به چی ربط داره. اون آهنگ پس زمینه اش هم هیچ جا پیدا نمیشه
به نقل از بره ناقلا :
فلسفه این که اخرشم میگه بسم الله الرحمن الرحیم چیه?
تو قسمت آخرش دیگه نمیگه
خب این قسمت از 4 بخش اصلی تشکیل شده:
1- با یه سیگنال معکوس سر از اینجا در آوردم، سیگنال برعکس. دیگه شنیده نمیشم. من یه مرد عصبانیام. الان دو روزه اینجام امّا دیگه اهمیّتش به چپمم نیست. من اینکاره نیستم. از پشت اون سبزهها یه سری مدام سرک میکشن دو روزه. پشت پاهام خواب رفته، سنگین شدم. احساس میکنم دو تن وزنمه. مغزم تعجّب میکنه که چطور این نهنگو فرمون میده. همه حس خوبا از خواب به بعده. میکشم نهنگو تا تخت و پرتابش میکنم تا خودش واسه خودش خوابش ببره. تو خواب تا دلم بخواد فریاد میکشم، به هر زبونی که دلم بخواد، سر هر کسی که بخوام. دلم تنگ نمیشه اونجا، دیگه گشاد میشه. مکافات دوباره از موقعیه که بیدار میشم. دوباره دلتنگی و یه سری پوزهبند یهبارمصرف. روزی یه بار عوض میکنن، این نسخهی دکتره. از موقعی که عربدهکشی ویروسی شده، کردنش یهبارمصرف. اینطوری قابل کنترلتره مثکه. امّا هنوزم احتمال پخش ویروسش منتفی نشده. یه سری آدم ویروسی هم این دوروورا پخشن، مادرمم ویروسی بود. احتمال اینکه وقتی منو حامله بوده، یه ویروسم واسه من کنار گذاشته اصن دور از ذهن نیست. من شدم اینی که الان اشتباهی اینجام. روزی دو ساعت پوزهبند جهت کمتر زرزر کردن. تا قبلش خیلی هم زور زدم که اینطوری نشه. دهنبند زدیم. بیحرفی تمرین کردیم. بیشتر فک کردیم، به خودمون، به حرفامون. تمرین بیشتر گوش دادن، به قلبمون، به صدای دل و رودهمون. همهش با سیگنال معکوس از هم پاشید. تا دهن باز کردم حرف عادی بزنم، رشته کردم، تپید تو دادوبیداد. از اونا چش و ابرو، از من هوارهوار که بابا منم حرفم میآد. همهش حرفه، فقط یه کم صدام بلنده. ویروس تو گلومه، اداشو که در نمیآرم. یکی اینجاس: حبیب، اون گفت میبینه. باور کردم که میبینه.
2--: چرا اینقد هوار میکنی؟
+: من یه مرد عصبانیام.
-: دیوونهای؟
+: نه بابا! از همون عصبانیام. اشتباهی آوردنم اینجا.
-: آب بخور. بخواب. مارم همه رو اشتباه آوردن.
+: خواب خوبه. تو خواب تا دلم بخواد هوار میکنم.
-: اسمت چیه؟
+: از بس که خواب کرد. از بس که خواب کرد. از بس که خواب کرد. داد میکنم سر هر کی دلم بخواد. دلم تنگ نمیشه. بابا، منو اشتباه آوردن.
-: سر من داد نزنی، سرم درد میگیره.
+: اسم تو چیه؟
-: آب بخور. تا میتونی آب بخور. بیا!
+: این دوتا کیان زل زدهن به ما؟
-: چن روزه اومدی؟
+: دو روزه. قبلش خیلی سعی کردم همچین نشه. تمرین بیحرفی کردیم. به حرفامون فک کردیم. یهو نمیدونم چهطور شد باز انداختیم تو سرمون.
-: داد میزدی؟
+: نه بابا. خب بعد از اونهمه تمرین بیحرفی منم یههو گاهی حرفم میآد دیگه، آدمم. صدام بلنده، چیکار کنم؟ یهکم فقط بلنده. مال ویروسهس، دست خودم نیست.
-: کو؟ ببینم ویروسو.
+: اینطور دیده نمیشه.
-: دیدی گفتم با ویروس نیس.
+: چرا! بعضیا میبینن. این حبیب گف میبینه. باورم شد.
-: مگه تو حبیب بلدی؟
+: سلام علیک داریم.
-: همین دو روزه؟ وسط داد و هوار؟
+: این دوتا کیان زل زدهن؟
-: اونارم اشتباه آوردن. بیشترِ ماها اشتباهی اینجاییم.
+: ینی همهتون عصبانیاین؟
-: نه! اگه آب بخوری بهتر میشه. بیا!
+: مگه تو دکتری؟
-: نه، من دلبرم.
+: تو دلبری؟
-: مگه میدونی؟
+: همه میدونن.
-: بیا، آب بخور، اینجا وانسّیم.
+: این دو تا چی میخوان؟
-: گفتی میدونی که. میخوای بری باید رها کنی ویروسو. شایدم موندی. بیا!
3-≈: چرا سرگردونی؟
+: سرگردون؟ خیره شدم.
≈: به چی؟
+: خیرهم. نگو هیچی.
≈: باشه نمیگم. هنوز نگات نکرده؟
+: میکّنه. وایسا همینجا.
≈: جمشیدجانم تو چرا اینقد دیوونهای؟ نمیکنه بابا.
+: این بود هیچی نگفتنت؟ میگم میکّنه دیگه. باید صب کنی.
≈: صب میکنیم خب. تا کی حالا؟
+: معلوم نمیکنه. بعضیا زود. بعضیا یه عمر طول میدن تا نگات کنن. امّا همه بالاخره نگا میکنن.
≈: ینی میگی یه عمر وایسیم اینجا؟
+: نه بّابا. الاناس دیگه نگا کنه.
≈: خب حالا گناه من چیه باید اینجا یه عمر وایسم؟
+: گناه نیست. دوستمی. مال توام بود من وامیستادم.
≈: مال من که یادم نیست اصن کِی بود، کی بود؟!
+: حبیب حالا خودمونیم.
≈: خودمونیم ولی در عین حال دلبرم هست. اونم بگو.
+: همون. اینکه گاهی نگات میکنه بالاخره. اینجا معطّل چی وایستادی؟
≈: نه، کِی نگا میکنه؟
+: خب تو راهرو. سلام و احوالپرسی. وقت ناهاری، هواخوری. هفتهای یه بار یه نگاهی میکنه. خودم دیدم.
≈: آها، اونا رو میگی؟
+: آره، اونا.
≈: من اونا رو نمیگم.
+: ینی تا کی باید وایسیم پس؟
≈: بهش گفتم میشه بنِگری؟
+: گف بفرما.
≈: گفتم نه، از اونا که بقیه رو مینگری نه. میشه دلبرانه بنگری؟ گف برو بابا. رف با یارو جدیدیه.
+: از کی اینجا وایسادی؟
≈: صپّ زود.
+: حالا اومدیم و نکرد؟!
≈: میکّنه. وایسم میکنه. امید داریم.
+: حالا که سخت داره یارو جدیدیه رو مینگره.
≈: خب یههو دیدی وسطش خواست اینجا رو بنگره. باس باشیم دیگه.
+: اگه بنگره هم باز از اوناس.
≈: اونام خوبه. امّا شایدم خوبش کرد، دلبرانهش کرد.
+: واسه همینه سرگردونی؟
≈: میگم خیره شدم. نگو هیچی یه دیقه.
+: کی میریم سرگردون؟
≈: حرف مفت نزن، حالم خوبه.
+: حالا اگه یههو کرد چی؟ اگه دلبرانه نگریست چی؟ نقشهت چیه؟
≈: یه دقّه اینجا هفتآسمانو میدَرم، برمیگردم.
+: آخآخ. بعدشم دوباره وامیستیم؟
≈: جمشید! جدیدیه داره میره. نگا...
+: کجا میره؟
≈: نمیدونم. دارن خدافظی میکنن.
+: خدافظی نیس دیوونه. بیا اینور یه دقه، نمیخواد نگا کنی.
≈: ایناها بابا دارن روبوسی میکنن.
+: بیا، بیا بشین اینجا.
≈: سیگار داری؟
+: یه کم استراحت کن بعد دوباره.
≈: آره، از صب یهلنگهپا وایسادم.
+: گفتم بهت.
≈: بابا جمشید! بالاخره نیگام میکنه.
+: کور بودی الان؟ ندیدی؟ باز هی نگا میکنه نگا میکنه.
≈: چی رو ندیدم؟
+: هیچی، آره. به نظر منم بالاخره نگا میکنه.
≈: پاشیم خب.
+: حالا اینو بکشیم بعد.
≈: آخآخ، جمشید! رفت.
+: کی رفت؟
≈: دلبر رفته بابا. نیست. دیدی گفتم؟
+: چی گفتی؟
≈: گفتم یههو نگا میکنه، من نباشم فک میکنه از صب نبودم.
+: حبیب! بیا بشین، فکری نمیکنه.
≈: میکّنه.
+: جون هر دومون. اصن هیچفکری نمیکنه.
≈: میکّنه! سیگار داری؟
+: اگه میکرد دیگه کرده بود تا الان.
≈: بابا بعضیا بیشتر طول میدن. تخصیر تو شد.
+: دیوونهایها.
≈: بس که نمینگره.
+: خب خسته شو.
≈: خسته شم بشم عین تو؟ که یادت نمیآد؟
+: آخه اینطوری به چه درد میخوره؟
≈: به این درد که یادمه. صب که پا میشم تا شب یادمه.
+: حالا که رفته بازم باید وایسیم؟
≈: تو برو. من یه دقه اینجا چیز دارم.
+: سرگردونی؟
≈: سرگردون؟! خیره شدم به آفاق مغربی. تو چه میدونی؟
4-دلمون تنگه. تو بیا. مگه نگفتی سر میزنی؟ تابستون کش میآد تا میتّونه. خیلی تنگه با اینکه حتّی پاییزم نیست. من دیوونهم؛ درست! امّا من نکردم، نفهمیدم چی شد بهخدا. خیلی فک میکنی، مگه ما چیکار کردیم که میگی دیوونهس؟ قیافهمون شبیه پدرزن ونگوگ شده: دستان زیر چانه، با کلاه، نگاه غمآلود.
بیا گلخونه کن. ایّام سرده وسط اینهمه تابستون قلبالاسد. یادمون دیگه رفته اون هایوهوی و نعرهی مستانمون. چندوقتیه دیگه کسی دندونامونو ندیده. قدیما بیشازاین اندیشهی عشّاق میکردی. چندوقتیه خسیس شدی، یههو شدی. رفتی دیگه سر نزدی. انگار یادت ما رو رفته باشه. ما امّا هنوزم از یادت کم نکردیم. نباش خسیس. تو بیا.
من دیوونهم، درست! ولی مگه توام دیوونه نبودی؟ مگه همیشه سر نمیزدی؟ ما هنوزم خیالمون جمعه. آخه قرارمون همینه. میزّنه بارون عاقبت. نگرانیِ اینهمه نیمروزِ تفته میگذره. امید داریم. گیرم ته دلمون گاهی یه ذرّه هل میکنیم نکنه به عمرمون قد نده؟!؟ هی میخوایم بگیم: بابا! نکن هدر. تو بیا. آخرش که میآی. حتّی روزی که ما دیگه نباشیم. خب حالا زودتر بیا. نگا بهخدا شاید دیگه هرگز چیزی نسرودیما. دیروقتیه نشستیم منتظر اومدنت. بیم است کو یههو دیگه نخیزد از رخوت بدن. بیا او را صدا بزن. باسه ما زشته اینهمه لابهالتماس. جلو دیوونهها کلّی پز دادیم که میآی. زمین نمیندازی. دیروقتیه موندیم رو زمین. کجا پیدات کنیم؟ یه بارم تو بیا بیاینکه ما بگردیم. جانِ ما ممکنه در فزاید امّا از حُسن شما کم نمیشه. باشه، بگو من دیوونهم. اصن کی خواست عادی باشه هیچوقت؟ حیفه آخه اینهمه دور! کی گفته دور؟ تنگه دلمون. تو بیا. چشمون چندوقتیه به دره. اگه بدونی...