اگر پدرمادر بودید بچه تون رو چجوری تربیت می‌کردید؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Admin2
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
بهش آزادی می دادم
بهش می گفتم که دیگران رو زود قضاوت نکنه
بهش یاد می دادم که رو پای خودش بایسته و خودش آینده شو بسازه
 
بهش نشون میدادم که چقدر به خودش و توانایی هاش ایمان دارم
و اعتماد به نقسشو به عرش می رسوندم
هر لحظه و ثانیه بهش میگفتم که چقدر دوسش دارم
تا یه لحظه احساس کمبود محبت نکنه
بهش یاد میدادم که از مورد توجه دیگران قرار گرفتن بی نیازه، چون همینجوری اش هم بی نظیره
بهش یاد میدادم که بعضی چیزا تو زندگی ارزش ندارن، ارزش ی قطره اشک، ارزش یه لحظه اوقات تلخی
بهش یاد میدادم که در هر کاری تواناس و همیشه از نظر من بهترینه
بهش یاد میدادم که برای رسیدن به آرزوهاش بجنگه، چون هر آرزویی داشته باشه، حق مسلم اون توی این دنیاست
یادش میدادم که بی قید و بند بخنده، بخاطر چیزای کوچیک ناراحت نشه. ولی بخاطر چیزای کوچیک خوشحال بشه و بخنده.
براش مهم نباشه بقیه چجوری دربارش فکر میکنن، چون اون همیشه عالیه
دنبال مقایسه خودش با بقیه نباشه، چون اینجپری فقط عقب میمونه و ...

فعلا همین
 
هرچی میخواد سریع براش فراهم نمیکنم چون باید یادبگیره که همه خواسته ها سریع برآورده نمیشه
تو خونه با پدرش مودبانه و با احساس حرف میزنم تا اونم یادبگیره مودبانه صحبت کنه
وقتی میخوایم ماشین؛خونه؛باغ و....بخریم یا مثلا کاغذدیواری عوض کنیم و... حتما نظرشو میپرسم(خصوصا اگه بالای 7 سال باشه)
هر هفته وضعیت درسیش رو بررسی میکنم تا اگر خدایی نکرده اتفاقی افتاد؛سریع بتونم بهش کمک کنم
هر هفته چند ساعت به خلوت مادر فرزندی اختصاص میدم و ازش میخوام راجع به رابطه های دوستانه؛رویاها و اهدافش برام بگه
سعی میکنم بهش اعتماد به نفس بدم و تشویقش میکنم برای حرکت در موفقیت مدنظرش
موبایل هوشمند براش بعد از پایان دبیرستان میخرم؛اما لپ تاپ و... همه رو در اختیارش میذارم تا برای درساش استفاده کنه
کاری میکنم که محرم اسرارش باشم و به من اعتماد داشته باشه
به هیچ عنوان با هیچ احدی حتی خواهر یا برادر دوقلوش مقایسه نمیکنم و سرکوفت بهش نمیزنم
هیچ وقت به چشم اینکه میتونم به وسیله این بچه رویاهای خاکستر شده خودم رو برآورده کنم؛نگاه نمیکنم
شاید فرزند من قراره یک ورزشکار یا هنرمند بشه!پس فرمول های ریاضی و شیمی به دردش نمیخورن
سعی میکنم چند جانبه بزرگش کنم؛مثل مامانم بچه هارو از 4 5 سالگی کانون پرورشی فکری میبرم
تشویق میکنم به مطالعه آزاد؛اوقات فراغت کلاسِ ورزش های مختلف مثل والیبال؛بستکتبال و... آشناش میکنم
6 7 ساله شد براش معلم شنا میگیرم و بعد از اینکه یاد گرفت؛کلیی با هم استخر و پارک آبی و... میریم
مسافرت های مختلف؛عکسای زیادی میگیرم و خوباشو چاپ میکنم و بهترینش رو یا قاب میگیرم یا رو شاسی میزنم

فعلا همینا؛میام کاملش میکنم
 
احتمالا هر چی نداشتمو برای اون می خوام ...ولی این همون چیزیه که مامانم برای من می خواست
...امید وارم طریقه ی درست خواستنو یاد بگیرم
..نمی خوام چیزی که اون نمی خوادو براش بخوام
..امیدوارم اونقدر عاقل باشه که بهترین راهو انتخاب کنه و بفهمه بهترین چیزارو براش میخوام
...زبان های مختلف از 4 سالگی ...اولین هدفمه
 
هر جا خواست بره مثل دم دنبالش نمیرم :/

وقتی کارش انجام نشده/تو کاری شکست خورده نمیرم بهش بگم تلاشتو نکردی، به جاش بهش یاد میدم که شکستا باعث میشن که تو یه سری اشتباهاتو تکرار نکنی، تجربه‌ست :)
 
جوری که اگه دید یه زن داره سیگار میکشه سرش به سمت اون نچرخه
 
به نام خدا کنترل زبان و چشمهاش
اینا رو بلد باشه سیگاری هم شد شد
 
همونطور که پدر و مادرم تربیتم کردن:
1.تو حق داری هر عقیده ای داشته باشی
2.تو حق داری راه آیندتو انتخاب کنی
3.تو حق نداری در راه منافع خودت به کسی آسیب بزنی
4.میتونی قانون شماره 3 نقض کنی
5.جواب رفتار هر کسی رو مثل خودش بده
 
بسم الله رحمان رحیم
اول اینکه محرومش نمیکنم از چیزی تصمیم نهایی در همه شرایط با خودشه و نتیجش هم باید بپذیره بالاخره روزی میاد که من میمیرم دیگه کی تصمیم بگیره اگه خودش نتونه؟
اینکه آدم اخلاقی باشه خیلی مهمه
از ریسک کردن نترسه و حرف مردم براش مهم نباشه
تلاش گر باشه
منظم باشه
اهل مطالعه مفید باشه و جز مهم ترین برنامه های ثابت زندگیش باشه یه جورایی اهل یادگیری باشه
یاد بگیره هر خواسته ای که داره نباید برآورده شه..
مسئولیت پذیر باشه
خوشگذرونی جز یکی از برنامه های زندگیش باشه و شاد باشه
انتقاد پذیر باشه و بتونه درباره نظر دیگران فکر کنه اما به خاطر نظر مردم نابود نشه
...
موارد دیگه زیاده اما هنوز نمیدونم من خودم بچم😂
 
هر کاری داره، خودش انجام بده. نه به اون معنا که از من یا مادرش هیچ‌وقت کمک و مشورتی نخواد، بلکه می‌خوام وابسته بار نیاد.
دخترخاله‌م و شوهرش آلمان زندگی می‌کنن، میگه بچه‌های اون‌جا به طرز شدیدی مستقل بار میان از همون ۴ سالگی! مثلاً تو پارک که بازی می‌کنن مادره فقط و فقط از دور مراقبه بلای خاصی سرش نیاد همین. بچه زمین می‌خوره گریه می‌کنه مادره بدوبدو نمیره بگه چی شد؟! و نازش کنه و از این کارا :‌)) خیلی عجیبه این. منم دلم می‌خواد بچه‌م این‌طوری تربیت شه. محبت پدرانه‌م سرجاش اما به اندازه‌ی خودش.
 
Back
بالا