اولین بار که عینک زدید

Zahra_a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
859
امتیاز
9,404
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
99
رشته دانشگاه
داروسازی
اولا که عینکی شده بودم شماره چشمم نیم بود فقط سر کلاس میزدم اونم چون مجبور بودم روز اول که زدم رفتم مدرسه همه اول گفتن عه عینکی شدی اصلا بهت نمیاد):....اما الان یک و نیمه دو دقه رو صورتم نباشه اعصابم به شدت خورد میشه از تار دیدن عینکمم‌به همه میاد(مخصوصا@hanita.ard) به جز خودم اما هم خودم عادت کردم هم دیگران
 

areh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
131
امتیاز
975
نام مرکز سمپاد
دبیرستان هاشمی نژاد 2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
دانشگاه علوم و فنون هوايي ستاري تهران
رشته دانشگاه
مهندسي تعمير و نگهداري هواپيما
اولين بار !!
يادمه مدت ها با ماژيك قرمز روي تخته مشكل داشتم اما خب فكر ميكردم مسئله همه است
و همينطور با خوندن نوشته ها توي ي سايت خاصي اصلا نقطه هاشو نميديدم !:-w
و بعد چندوقتي حاضر شدم برم دكتر و
بعدا معلوم شد چشمام ٠/٥ آستيگمات اند جفتش
چيزي ك تو فاميل بابام پره ! :|
فقط اينو بگم ك زدن عينك بهترين حس ها رو بهم ميداد
كيفيت ب دنيام برگشت;;)
شايد اولش با نما و جلوه اش خيلي درگيري داشتم و ازش متنفر بودم و فقط گاهي استفاده ميكردم
اما از وقتي فريمش رو عوض كردم ديگه از روي چشمام برش نميدارم
عاشقش شدم
x:

+تنها توصيه ك ميتونم بكنم اينه عينك اصلا شما رو زشت نميكنه فقط بايد انقدر بگرديد تا بهترين و مناسب ترينش رو براي پيدا كنيد
ي چيز ك بهتون بياد :)
 

Nadiye

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
332
امتیاز
2,225
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان3
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
یه مدت میدیدم مثلاً وقتی به تخته کلاس نگاه میکنم و یه چیزی میاد جلو چشم چپم دیگه هیچی نمیبینم.بعد هی تو خونه چشم راستم رو میبستم با چپ به عقربه‌های ساعت نگاه می‌کردم و با وقتی که با چشم راستم نگاه میکردم مقایسه میکردم:)) اینجا بود متوجه شدم چشم چپم اوضاعش داغونه. رفتم دکتر وقتی نمره چشمم رو تعیین کرد گفت "دو" همین‌جوری موندم:| چشم راستم سالمِ سالم بود و الان که سه سال از عینکی بودنم میگذره چشم چپم سه و چشم راستم دو ـه و با شماره آستیگمات‌های بالا:))
البته من بازم با این اوضاع کوری فقط وقتی کتاب میخونم یا فیلم میخوام ببینم میزنم بیرون و اینا به هیچ وجه نمیزنم.از عینک زدن هم متنفرم ولی عینکام رو دوست دارم.خیلی خوشگلند همشون.
 

Porsa

کاربر فعال
ارسال‌ها
54
امتیاز
463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان لاهیجان-فرزانگان5
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
سه چهار سالگی بود اولین بار فکر کنم
خوشحال بودم که میتونستم رنگ زردو ببینم
(اگه سوالتون اینه که مگه قبلش نمیدیدم باید بگم بله کلا زردو نمیدیدم)
 

Shiva_s

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
476
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
احساس میکردم یه چیزی جلو پامه تا یه هفته این حس رو داشتم ولی خوش حال بودم که عینکی شدم:D از دستاوردهای کنکور بود برام:|
 

alireza.rn

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
3
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
خورموج
تو مدرسه میگفتن شبیه خارجیا شدی تو خونه میگفتن شبیه داییت شدی...
 

Shirin 77

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
260
امتیاز
1,587
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
96
همین دوماه پیش .
خودم گفتم عجب دیدی.
دوستام همه گفتن شبیه خرخونا شدی :D
الان به این نتیجه رسیدم عینک بهم میاد .
قبل هم چشمام ضعیف بود ولی نمی زدم :|
شماره چشمم الان بالای 2 هه:rolleyes:
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
فک کنم ده سالم بود. یه مدت خوندن تخته واسم سخت شده بود. وقتی رفتم دکتر گفت 2 شوکه شدم. منی که ته کلاس هم مینشستم چطور نفهمیدم؟
ولی خوشحال شدم که عینکی میشم. مثل یجور تنوع و تزیین بهش نگاه میکنم. صبحها که بدون عینک تو آینه نگاه میکنم میترسم. تو عکسای قدیمی هم خودمو بدون عینک نمیشناسم. عینک قدیمی هامم نگه میدارم و هرازگاهی واسه تنوع اونا رو میذارم.
از شماره فعلی چشمم هم همینقدر بگم که اپتومتریسته گفت بیا ایشالا معافیتو هم خودم میگیرم...=))
 

نگار

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
2,756
نام مرکز سمپاد
فرزانگان جامع(سه)
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژِی
واقعا يادم نمياد هيچي چون فقط سيزده ماهم بود8->||=||:|
احتمالا چون من زود زبون باز كردم پرسيدم اين چيه
مامانم ميگه چون برات يه چيز جديد بود جالب به نظرت مي اومد
خب من با يه عالمه مشكل حاد بينايي قدم به اين عالم گذاشتم استرابيسم و تنبلي چشم و ضعيف بودن بيناييم>:D< ولي خدا خيلي هوامو داشته تا الان واقعا ممنونم ازش
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
۸ سالم بود و کلاس چهارم بودم! تخته رو درست نمیدیدم (حتی با این که جلو می نشستم) ب رو پ می خوندم و املا کم می شدم! بالاخره انقدر چپکی خوندم و چشمام رو ریز کردم که ببینم معلممون متوجه شد و به مامان گفت!(کلی می ترسیدم از این که بفهمند یا بفهمم که چشمم ضعیفه!) بعد یهو رفتم چکاپ! شماره چشم : ۳ اولش کلی ناراحت شد مامانم!!! ولی بعد چند روز جوری عینکی شدن من عادی شد که انگار از اول عینکی به دنیا اومده بودم!
 

Orchid

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
971
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دوم راهنمایی بودم بعد از سه ماه نوشتن تخته از روی کناریم رفتم چشم پزشکی و عینکی شدم البته ما ارثی یه مشکل چشمی داریم تو خانواده که تو همون سنین تشخیص داده میشد و وقتی به مامانم گفتم بریم چشم پزشکی تا عصرش مامانم حالش بد بود که نکنه اون مشکل باشه دیگه رفتیم و دکتر گفت 1/25و مامان بابام کلی خوشحال شدن که عینکی شدم فقط،خودمم خوشحال بودم ولی بعدش خودمو با عینک دیدم گریه کردم خیلی فاجعه شده بود ترکیب ابروهای اون زمان و عینکم:Dفقط شب برگشتیم داشتم سریال کره ای موردعلاقه اون زمانمو میدیدم رو پسره کراش داشتم قیافشو با عینک دیدم کلا بوسیدمش گذاشتمش کنار(اونموقعا خانواده نمیذاشتن کمتر از دو متری تی وی باشم،الان صفحه گوشیم یه بندانگشت از چشمام فاصله داره)
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
365
امتیاز
14,716
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
دوم راهنمایی بودم یه چشمم سکه های آویزون از لباس محلی عروسک رو کمد دیواریمو نمی دید :‌)) رفتیم دکتر ، چشم راستم نیم بود شمارش و چشم چپم سالم :‌دی اوایل دوستش داشتم و همیشه میزدمش به حدی که عینک خریدن جز علایقم بود و با لباسام ست می کردم مثن :‌)) ، رنگای جیغم میخریدم :D صورتی و قرمز اینا با دسته های گل گلی ، کم کم اون یکی چشمم ضعیف شد، عینک "باید" میزدم و دیگه دوستش نداشتم :‌| اینه که الان یه مدتیه کلا با لنز زندگی می کنم صبح تا شب و عینکمو گذاشتم گوشه میز ، بنفش و تنها و غمگین :-"
 
آخرین ویرایش:

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
اولین بار عینک مامانبزرگم رو زده بودم و تو خونه شون اینور اونور میدوییدم و حس میکردم زمین بالاتره از حالت عادیش !!! اونموقع عینکی نبودم ... اما بعدا عینکی شدم ... اونموقع هم بعد از اینکه عینک زدم علاوه بر اینکه حس میکردم زمین بالاتره از وضوح بالای تصویر لذت میبردم ... :)
+
زیاد با اینکه عینکی هستم مشکلی ندارم فقط تو فوتبال نمیتونم بزنم و این اذیت میکنه و معمولا برا اینکه بتونم خوب بازی کنم میزنم و تا الان همه عینکام تو فوتبال شکسته ... منتظرم ببینم این کی میشکنه ... :)
و اینکه تو استخر دیگه کلا نمیشه عینک زد ... اونجا هم زیاد بد نیست چون اگه عینک نزنی تار میبینی و وقتی که عینک شنات بخار میکنه اذیت نمیشی زیاد چون تصویر زیاد فرقی نکرده ولی کسی که عینکی نیست و واضح میبینه اگه عینک شناش بخار کنه اذیت میشه ... :))
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
عینکی شدن من جریانی داره بس عجیب( شایدم عجیب نباشه،به هر حال)!!!

دوم دبیرستان بودم...
مثل همیشه صبح داشتم پیاده می‌رفتم مدرسه،
هوا سرد بود...
اون روز یه کم متفاوت بود،
احساس می‌کردم هوا رو مه گرفته!!!
من یه دفعه چشام ضعیف شد، نه ب مرور(البته الان ب مرور ضعیفتر میشه!!)
اوایل توجهی نمی‌کردم ولی کم‌کم دیدم نمیشه،
تخته‌ی کلاسو نمیدیدم،معلمو واضح نمیدیدم،
از فاصله که به ساعت دیواری نگاه می‌کردم نمیتونستم تشخیص بدم ساعت چنده، تابلوهای کوچه و خیابونم نمی‌تونستم بخونم و خیلی چیزای دیگه...

تا اینجا داشته باشین...

مامانم که دبستان میرفته، از عینک خیلی خوشش میومده،با وجود این ک چشماش سالم بودن،
الکی گفته نمیبینم و مامانبزرگ و بابابزرگمم بردنش چشم پزشکی،
دکتر عینک و قطره داده بهش...
مامانمم چن بار استفاده کرده، بعدش خسته شده از عینک و گفته ک چشاش ضعیف نیست و الکی گفته...
و این خاطره سینه ب سینه(!!) نقل شده تا ب ما رسیده...

حالا این دو تا جریان رو بچسبونید بهم!!!

فکرشو بکنید،
به محض این ک گفتم چشمام ضعیف شده و تار میبینم کل خانواده ریختن سرم و گفتن فکر میکنی عینک چیز خوبیه؟ الکی میخوای باهاش کلاس بذاری و...خلاصه از این حرفا...

خدا شاهده دو سه ماه طول کشید و چندین بار با مخ رفتم توو در م دیوار تا به اینا ثابت شده باید برم عینک بگیرم.‌‌

حالا عینکم حاضر شده، بابام رفته گرفته،
برگشته میگه من ک میدونم یکی دو هفته دیگه میندازیش ی گوشه و ازش خسته میشی!!!!!!!!!


خلاصه دیگه، اینم ماجرای عینکی شدن من، با کلی بالا و پایین و مکافات‌های جانبی...

فکر کنم بابام هنوزم باورش نمیشه چشمام ضعیفه، با وجود این ک مجبورم همیشه عینک بزنم...
 

reihony

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
124
امتیاز
1,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سبزوار
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علموص
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
کلا عینکی شدن تو خانواده ما چیز عجیبی نیست و همه خیلی عادی باهاش برخورد میکنند چون تو خانواده(هم طرف پدری و هم طرف مادری)همههه عینکی هستند!ولی من خداروشکر هنوز نشدم و عقاب خانواده ام!:))
و عینک خیلی دوس دارم. چند وقت پیش یه عینک بدون شماره گرفتم میزدم ولی شکست دیگه نگرفتم
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
عینکی شدن من جریانی داره بس عجیب( شایدم عجیب نباشه،به هر حال)!!!

دوم دبیرستان بودم...
مثل همیشه صبح داشتم پیاده می‌رفتم مدرسه،
هوا سرد بود...
اون روز یه کم متفاوت بود،
احساس می‌کردم هوا رو مه گرفته!!!
من یه دفعه چشام ضعیف شد، نه ب مرور(البته الان ب مرور ضعیفتر میشه!!)
اوایل توجهی نمی‌کردم ولی کم‌کم دیدم نمیشه،
تخته‌ی کلاسو نمیدیدم،معلمو واضح نمیدیدم،
از فاصله که به ساعت دیواری نگاه می‌کردم نمیتونستم تشخیص بدم ساعت چنده، تابلوهای کوچه و خیابونم نمی‌تونستم بخونم و خیلی چیزای دیگه...

تا اینجا داشته باشین...

مامانم که دبستان میرفته، از عینک خیلی خوشش میومده،با وجود این ک چشماش سالم بودن،
الکی گفته نمیبینم و مامانبزرگ و بابابزرگمم بردنش چشم پزشکی،
دکتر عینک و قطره داده بهش...
مامانمم چن بار استفاده کرده، بعدش خسته شده از عینک و گفته ک چشاش ضعیف نیست و الکی گفته...
و این خاطره سینه ب سینه(!!) نقل شده تا ب ما رسیده...

حالا این دو تا جریان رو بچسبونید بهم!!!

فکرشو بکنید،
به محض این ک گفتم چشمام ضعیف شده و تار میبینم کل خانواده ریختن سرم و گفتن فکر میکنی عینک چیز خوبیه؟ الکی میخوای باهاش کلاس بذاری و...خلاصه از این حرفا...

خدا شاهده دو سه ماه طول کشید و چندین بار با مخ رفتم توو در م دیوار تا به اینا ثابت شده باید برم عینک بگیرم.‌‌

حالا عینکم حاضر شده، بابام رفته گرفته،
برگشته میگه من ک میدونم یکی دو هفته دیگه میندازیش ی گوشه و ازش خسته میشی!!!!!!!!!


خلاصه دیگه، اینم ماجرای عینکی شدن من، با کلی بالا و پایین و مکافات‌های جانبی...

فکر کنم بابام هنوزم باورش نمیشه چشمام ضعیفه، با وجود این ک مجبورم همیشه عینک بزنم...

بابام هنوزم هرچندوقت ی بار ی نگاه عاقل اندر سفیه بهم میندازه و میگه:
«ما توو خونوادمون عینکی نداشتیم!
بس ک سرت توو گوشیه چشات ضعیف شده!!!»

پ.ن: خطاب ب پدر: «پدر عزیزم، این همه سال درس خوندن باعث ضعیف شدن چشم نمیشه عایا؟!»
 

Asii

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۵
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
۵ سالگی عینکی شدم یادم نمیاد چجوری بود:|
.
.
.
ولی مامانم گریه میکرد :-l
ولی کلا با عینک مشکلی ندارم البته باعث میشه شبیه بچه مثبتا بشم که خیلی خرخونن:-w
 

>____<

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
11,531
نام مرکز سمپاد
Farzanegan1
شهر
Mashhad
سال فارغ التحصیلی
1396
من یک چشمم آستیگمات بود
اولین باری که عینک زدم؛وضوح جهان رفت بالاتر
عکسای کتاب زیستم بهتر شد و انگیزه گرفتم درس بخونم:D
 
ارسال‌ها
101
امتیاز
1,819
نام مرکز سمپاد
hnschS
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
fum mechanical engineering
یکی از مشکلات منم این بود ک توی دوره دبستان عینکی شدم و خودم نمیفهمیدم چون تا مثلا سال چهارم ردیف اول بودم و مشکل خاصی نبود و بعد ازونم ردیف اول بودم و حس میکردم مشکل از خط معلمه ک نمیتونم بخونم یا مثلا بقیه حدث میزنن چی به چیه!
خلاصه ک زمانی ک فهمیدم هیچوقت نتونستم بزنم و با کلی دوز و کلک دانشگاه شروع کردم به عینک زدن
البته قبل کنکور هم برای مطالعه استفاده میکردم
و الان جوری شده ک فقط برای کار کردن با گوشی قبل خواب میدمش رو موهام و میخوابم با همون
 
ارسال‌ها
706
امتیاز
12,341
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نزدیکا بجنورد
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
از بدو تولث عاشق عبنک بودم و همیشه عینک مامانمو دور از چشمش میزدم
الان تقریبا یه ساله هینک دارم و همچنان دوسش دارم
رفتم دکتر گف چشمات نیم و هفتادو پنجه گفنم عه چ حیف من دو ساله دار شبا زل میزنم ب گوشی کچشمام بره بالا بعد میی نم و هفتاده و پنج
 
بالا