دیالوگ‌های واقعی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع reza__sh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مامانم:من نمیخوام صبونه (سبحان)ببینم که [درعین حال میپره پایین بغلش کنه]

20210605_104657_4zlh.jpg

بچه داشت دندون دَر میاورد ^__^
 
من: ببین، name نِیم خونده میشه، نه نامه! قاعده‌شو که هفده بار توضیح دادم!
خواهرم: اها فهمیدم!
من: خوب حالا اینو بخون:came
خواهرم: کامه

:| ~X(
 
مامان:بلند شو مگه تو درس و کنکور نداری؟
من:ولم کن مامان میخوام بخوابم
مامان: :-l
 
بعد اینکه گوشی ویروس(مردک ماسک نمیزنه بهش میگیم ویروس) جا مونده و قایمش کردیم :-"
ویروس:تو رو خدا گوشی منو بده
من:گوشی تو دست من نیس. بیا اصن گوشی خودمو بهت بدم =|
ویروس:تو رو خدا قلبم داره وامیسته. بدید گوشیم رو
ما:اصن برو زنگ بزن ببین کجاس
همزمان با زنگ خوردن ما عین دیوونه ها میدوئیم که گوشی رو جابجا کنیم صداش نیاد :))
در نهایت که عاجز و درمونده گوشیش رو پیدا نکرد:
ما:اگر قول بدی بستنی بگیری برامون پیداش میکنیم برات
اون:باشه میگیرم به خدا میگیرم
نتیجه:قراره فردا بستنی بگیره برامون *_* :))
 
_من خسته شدم!دیگه نمیتونم...
+تو حق داری خسته بشی ولی حق نداری جا بزنی!
___________________________________________
{من و رفیقم^^}
 
معلم (در حالی که من با بغل دستیم داشتم حرف میزدم ): ببخشید مزاحمه حرف زدنتون میشم !!!!!
من : دیگه تکرار نشه (به ادامه مکالمه میپردازم )
معلم :گمشو بیرون از کلاسه من چش سفید
 
نزار ازت ناامید بشم
چون دیگه امید برگشتی برات نمیزارم
کم پیش میاد بفرستم کسیو تو اون لیست
ولی کسی که رفت دیگه در نمیاد
 
دبیر دینی: بعد از دوران دولت مهدوی دنیا به پایان نمیرسه؛ سالها ادامه پیدا میکنه. بعدش ائمه دوباره زنده میشن و حکومت میکنن و بعد دنیا تموم میشه.

دانش اموز یک: مگه دولت مهدوی همه چیز رو خوب نمیکنه؟ پس چه لزومی هست ائمه دوباره بیان؟

دبیر دینی: داری روایت رو زیر سوال می برییییییی؟

دانش اموز یک: نه به خدا!:fearful:

دانش آموز دو: خانوم به نظرتون این چیزایی که دارین میگین شبیه سریال های امریکایی یا رمان های فانتزی نیست؟

دبیر دینی: یعنی هیچکس توی این کلاس نکبتی به امام زمان اعتقاد نداره؟

دانش آموز سه: من داشتم، ولی با این چیزهایی که شما گفتین، به نظرم بی منطق میاد. دیگه بهش اعتقادی ندارم.

دبیر دینی: از هر سه تون نمره کم میکنم!
 
بچه میاد کنارم میشینه میگه:چرا گریه میکنی؟کسی اذیتت کرده؟
-نه برای دوستم ناراحتم
+دوستت چرا؟
-دیگه بابا نداره!
+یعنی مرده؟
-اره
+{با حالت دلسوزی و لحنی که بخواد بهم اطمینان خاطر بده}ببین این حتما باباش رفته پول های خدا رو دزدیده،خدا هم مُردونده اش :‌دی تو نگران نباش!تقصیر خودش بوده دیگه =‌))))
 
_ اشتباه از من بود فک میکردم امیدی هست، انگار امیدی نیست
+ اینطور نیست
_ اگه بازم تو شرایطش قرار گرفتی ، تمومش کن دیگه
+ دیگه نمیزارم تو شرایطش قرار بگیرم
 
-چرا هیچی عادلانه نیست؟
+به هر حال اینجوریه که هست.تو باید بهترین گزینه رو انتخاب کنی.میشینی از همه چی ایراد میگیری یا بهترین کاری که تو همین وضعیت میتونیو انجام میدی؟
-نمیتونم
+الان باید نشون بدی که میتونی وگرنه تو شرایط خوب که همه میتونن
-هومممم درست میگی

مکالمه بین مغزم و...مغزم:))
دو طرفش مغزمن ولی دو تا آدم مختلفن
 
+میترسم برینم تو زندگیم
-نترس چون الانشم ریدی توش

منو دوست دوران راهنماییم
 
_خستم
+درستو بخون

_دلم تنگه
+درستو بخون

_عصبانیم
+درستو بخون

_حوصله ندارم
+درستو بخون

_مریضم
+درستو بخون

_اقا دارم میمیرم قبول شم بمیرم که چی
+فلن راهی نیست درستو بخون
😑

مکالمات اخیر من با هرکسی به این شکله
هر کسییی هر کسیااا هر کسیییی خاله عمو دایی مامان بابا دوست اشنا
 
Back
بالا