دیالوگ‌های واقعی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع reza__sh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
+یعنی تو وضع ریاضی منو ندیدی؟
-من که میدونم تو از قصد نمی‌خونی تا نمره‌ت کم شه بهونه بیاری بری انسانی
+آخه مگه مرض دارم با انگشت خودم چشم خودمو کور کنم؟
-از توی عوضی عقده‌ای همه‌چی برمیاد...
+ :|

آخرین تلاشهای یک فقره #رفیق_بی‌کلک
 
داشت حرف میزد،بعد من پریدم وسط حرفش،بعد گفت:
+ اَه پریدی وسط حرفم رشته کلامو از دهنم در آوردی!
-چی؟!!:D
+چیزه،ینی رشته کلام از دهنم پرید ! (!)
-:))
+رشته کلام از دهنم در اومد؟:|:-?
-:))
+ رشته کلام از دهنم در رفت؟؟!!:-?:-w
+:)):))=))=))
(کفششو پرت کرد طرفم)
+بمیری!!!...خب بگو چی باید بگم جونت بالا بیاد!!
-#:-o نمیدونم،خودمم قاطی کردم،،اَه...:D
 
من : مامان برم موهامو کوتاه کنم یا نه بالاخره؟
سینا: بیا اینجا شمیم یکی بزنم تو گوشت
من: :|
سینا: خودت گفتی هر وخ خاستی موهاتو کوتاه کنی بزنمت ک این کارو نکنی چون بعدا پشیمون میشی !
;))
 
من +
@A M I N -
( کلا ما خیلی زوج باحالی بودیم تو گراف ... چتامون به این شرح لود مثلا )

- پردیس
- پردیس
.
.
.
. ( حدود هفت هشت بار :-")
+ بله ؟
- پردیس
+ خب بله ؟
- پردیس
+ بعلههه ؟
.
.
.
- پردیس
+ امین
- پردیس
.
.
.
.
تا وقتی خسته شدیم ! :))


.......
یا مثلا این
+.....( یه چیز گفتم اون متوجه نشد )
- چی ؟
+ چی چی ؟
- چی چی چی ؟
+ چی چی چی چی ؟
- چی چی چی چی چی ؟
.
.
.
تا جایی که این چیا حدودا به ده بار رسیدن :))
 
یادمه سال اول راهنمایی بودیم،سر صف،بعد یکی از بچه ها هی راه میرفت ، مبصر کلاس:)) عصبانی شد،بعد این مکالمشونه:
+فلانی اینقدر راه نرو:|:|:-w
- ...
+اینقدرر راه نرووo_O:-w:|
-...
+ای بابا ،بار آخره تذکر میدم،اینقدر راه نروو~X(:@:@
- اووه اینقدر سخت نگیر:-":-"
+یه بار دیگه راه بری جلو اسمت تو لیست خط میزنما:@
- باشه،بااااشه به درک... بزن،ولی بعدش سبیلاتو بزن!!!!
بچه های کلاس ما همممه:)):))=))
اصن صف منحل شد=))=))
 
من -
@Suspected Girl +
+ اینجا تفاوت قابل قبول نیست
-اینجا همه باید مثه هم باشن اگه با بقیه فرق کنی مثه یه علف هرز تو دشت گل ها می مونی یا می کَننت یا می سوزوننت
 
آخرین ویرایش:
-دوستام
+من
-علی روزی چقدررررر میخونی به طور میانگین؟
+تقریبا یکی دو ساعت
-آها پس هر درسو هر روز یکی دو ساعت میخونی
+:|نه والا کلا منظورمه
-دروغ نگو،اصلا تو فلان کتابو چقدر خوندی؟
+کلا تا الان پنج شیش...
-پنج شیش دورررر؟
+نهههه،پنج شیش ساعت، اونم از اول سال
-آره جون خودتتتت،ما هم باور کردیم>)
+به جهنم،باور نکنید:|
(وی با تشکر فراوان از اعتماد و ایمان دوستانش به صداقتش!!!صحنه را ترک می‌کند...)
 
+هی بچه گوشیتو جمع کن‌لباساتو بپوش باید بری سفر
- جان؟:|
+میگم پاشو بلیت قطار داری فردا باید تهران باشی
- تهران واسه چی؟
+باید بری جنس جدید بیاری.آدرس میدم‌‌ میری میگیری برمیگردی
- :|هیچوقت درست حسابی بچگی نکردم
+مواظب هم باشیا.خیلی
-باشه حواسم هست
+طلا هارو میگم
-مرسی که ب فکرمی :))
 
(روز - داخلی - در گفتگو با همکلاسی دبیرستانش)

-من نگران خانوادتم. خانواده فعلیت نه ها، گرچه باید نگران اونا هم باشم، اما بیشتر نگران خانواده آیندتم.
+مگه چمه؟ دیوونم؟
-نه. تو همین الآن یه پیرمرد 50 ساله غرغرویی. وقتی 50 سالت بشه میشی یه پیرمرد 250 ساله غرغرو... همینقدر رو اعصاب.
 
(روز - خارجی - بعد از باشگاه)
+چرا لنگ میزنی؟
-ندیدی رو تردمیل چجوری مثل اسب میدویدم؟
+اسب؟/:)
-خب البته مطمئنا اسب قشنگتر میدوعه. :-"
+عزیزم شما مثل قاطر حامله ای که داره از سربالایی بالا میره و چندتا کفتار دنبالشن داشتی میدویدی.:|
-:D البته حامله شدن قاطر غیرممکنه ها...
+نکته همینه خب :>
-چی؟
+اونجوری دویدن هم برای یه انسان غیرممکنه.:))
-:))
 
ثمین: زهره راستی اون داداشت که خیلی خفن بود شوهر کرد؟
زهره:eek:_Oo_O:eek::D:))
ثمین::((:))=))
من: اره راستی شوهر کرد؟
زهره و ثمین:=))=))=))=))
من برای چند ثانیه::-/:-/
من بعد از اینکه دو هزاریم افتاد::)):))=))=))=))
 
-صاله
+ها
-یه خواهشی بکنم؟
+باز میخای به زیدت درخواست بدم پایبندیش ثابت شه؟
-نه بابا چه کاریه
+یادتم هست که چندماه پیش لوکیشنت وسط پارک بود به دختره گفتم قفل کرد رید بهم دیگه
-آره حالا گوش کن.ناااااموسا این یکی خیلی خوشگله نمیخام از دستش بدم
-اونقدی که من وارد این مسائل شدم صیغه یاب و محضردار نشد
+خوبه دیگه توی روابطت موفقی
-بله بله بنده خدا زید قبلیت فک میکنه تو کفشم.با عشوه نگا میکنه
 
- نفیسه این صبوریه خیلی باحال بود تو خندوانه ... دیدیش ؟
+ نه پارسا ... من وفاداریمو به عبدالمطلب اعلام میکنم -.- سعی نکن مخمو بزنی !
- عبدالمطلب ؟ نکنه ابوطالبو میگی ؟ :))
+ حالا یا ابوطالب یا باباش :-" با من کل کل نکن -.-
[صدای پس گردنی در فضای اتاق میپیچد !!!]
 
+ایشالله تا اونموقع هم فراموش میشه
_عشق مگه فراموش میشه؟
فقط ورم زخمش میخوابه.
جاش همیشه می مونه
 
- بابا فک کنم این حساسیته داره چشممُ کور میکنه
+ به درک پسرجان ، مشکلاتتُ خودت حل کن
.
.
(پسر ظرف پر از اسید را سر میکشد)
 
(شب - داخلی - آشپزخانه)
+ این ظرفا چیه تو ظرفشویی باز چی درست کردی؟
- اون تن ماهیای توی یخچال مال خودمون بود؟
+ نه.
- پس املت. :-"
 
+ نگرانش شدم ميدوني از اون ادمايي نبود ك لباس مد بپوشه يادمه اصن مانتو جلو باز نميگرف
- مگ الان گرفته؟
+ ن ميدوني ولي از اين شلوار نودا داره
-خوب داره بزرگ ميشه بچه ك نيس ديگ
+بعلههههه مردم دارن بزرگ ميشن منم هي عوضي تر، راستي چرا بزرگ نميشم؟
-ن نگران نباش عوضي بودن بخشي از بزرگ شدنه
 
-زهرا؟
+بله؟
-وای زهرا یه سوتی دادم جلوی فلانی؛بهم گفت فلانی...(وی موضوع را تعریف میکند در حالیکه زهرا سرش در گوشی است)
.
پس از اتمام موضوع:
-زهرا گوش کردی چی گفتم؟!
+نه!(در حالی که تازه سر خود را از روی گوشی بلند میکند)

همینقدر رک...همینقدر بیشعور
:|:|:)):))

@ZAHRA_A;)
 
گریه از پسر
پدر با گریه : پسر گریه نکن اگه تموم دنیا گریه کنن مهم نیست برام ولی تو گریه نکن ک تموم دنیا رو سرم آوار میشه
پسر : آخه کم پدری نبودی برام
پدر .......
 
Back
بالا