جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

...Maryam...

مرمرائیسم:)
ارسال‌ها
132
امتیاز
2,886
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر لبخند:)
سال فارغ التحصیلی
1400
محمود درویش:
«من هیچ کس را رها نمیکنم، اما دستِ
کسی که دلش با رفتن است را نمیگیرم»
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,711
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
بدی بیش از حد دوست داشتن یه آدم اینه که
وقتی حواسش بهت نیست
حس میکنی کل دنیا ازت متنفره...
 

MarMari

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
669
امتیاز
15,891
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهسوار
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
زهی خیال باطل
دانشگاه
البرز
رشته دانشگاه
داروسازی
هر وقت از دست کسی ناراحت بودی فقط یک لحظه به نبودنش فکر کن
 

آرش.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
366
امتیاز
3,774
نام مرکز سمپاد
شهریار
شهر
شهریار
سال فارغ التحصیلی
1389
حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم

کم که نه هر روز کم کم می‌خوریم

آب می‌خواهم سرابم می‌دهند

عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند

خود نمی‌دانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بیگناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد

یک شبه بی داد آمد داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه‌ام

تیشه زد بر ریشه اندیشه‌ام

عشق اگر این است مرتد می شوم

خوب اگر این است من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است

کافرم دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سردرگم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو می‌کنم

هر چه در دل داشتم رو می‌کنم

نیستم از مردم خنجر به دست

بت پرستم بت پرستم بت پرست!

بت پرستم بت پرستی کار ماست

چشم مستی تحفه بازار ماست




درد می بارد چو لب تر میکنم

طالعم شوم است باور میکنم

من که با دریا تلاطم کرده ام

راه دریا را چرا گم کرده ام؟

قفل غم بر درب سلولم مزن

من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمی گویم که خاموشم نکن

من نمی گویم فراموشم نکن

من نمی گویم که با من یار باش

من نمیگویم مرا غمخوار باش

من نمی‌گویم! دگر گفتن بس است!

گفتن اما هیچ نشنفتن بس است!

روزگارت باد شیرین، شاد باش!

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش!

آه! در شهر شما یاری نبود

قصه هایم را خریداری نبود

وای رسم شهرتان بیداد بود

شهرتان از خون ما آباد بود

از در و دیوارتان خون می‌چکد

خون هر فرهاد، مجنون می‌چکد

خسته‌ام! خسته ام از قصه های شومتان

خسته از همدردی مسمومتان

این همه خنجر، دل کس خون نشد

این همه لیلی، کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان

بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام

گویی از فرهاد دارد ریشه ام




عشق از من دور و پایم لنگ بود

قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!

فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!

هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه!

هیچ کس چشمی برایم تر نکرد

هیچ کس یک روز با من سر نکرد

هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود از ما می‌گریخت

چند روزی است که حالم دیدنی است

حال من از این و آن پرسیدنی است

گاه بر روی زمین زل می‌زنم

گاه بر حافظ تفعل می‌زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت:

«ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم»


حمیدرضا رجایی



-----------------------------------------------------------------------------------------------------
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,291
امتیاز
23,118
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامُش پر بگیرم...
 

Iman kage

این اکانت خاموش شد.
ارسال‌ها
579
امتیاز
18,734
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1403
مثل خنثی گر بمبی که دو سیمش سرخ است
مانده‌ام قید لبت را بزنم یا دل را
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,711
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
درس امشب :
زندگی کوتاه تر از اونیه که هی بخوایی صبر و تلاش کنی تا یکی آدم بشه
بذار بره
آدما میرن پی لیاقتشون
 

NymOs

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
5
نام مرکز سمپاد
تبریز
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1403
تو جنس کیو می فروشی توی ویترینی که ساختی؟تو چی هستی؟چی میخوای؟چی میگی؟این مهمه تو دنیا رو چی دیدی.
 

...Maryam...

مرمرائیسم:)
ارسال‌ها
132
امتیاز
2,886
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر لبخند:)
سال فارغ التحصیلی
1400
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است.
ای بس غم و شادی
که پس پرده نهان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچهٔ ایام، دل آدمیان است..
-هوشنگ ابتهاج
 
بالا