جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

zeynabgol

چسبیده به انجمن
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,999
امتیاز
45,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
من یک پاندای چاقالو نیستم!

من جناب آقای پاندای چاقالو هستم!


:))
 
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,600
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه های کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه از دور برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم که
سالهاست که مرده ام

حسین پناهی
 

zeynabgol

چسبیده به انجمن
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,999
امتیاز
45,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم!
 

DLF

Beyond
ارسال‌ها
303
امتیاز
6,296
نام مرکز سمپاد
Farzanegan.
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
eror404 :)
دانشگاه
not yet
رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
میروی اما بدان دریا ز من پایین تر است...

فاضل نظری
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,719
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
دهانت را می بویند...
مبادا كه گفته باشی "دوستت می دارم"
دلت را می بویند...
روزگار غریبی ست، نازنین

و عشق را
كنار تیرك راه بند
تازیانه می زنند.
 
ارسال‌ها
267
امتیاز
14,060
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
آهای غمی که، مثل یه بختک، رو سینه‌ ی من، شده‌ ای آوار
از گلوی من، دستاتُ بردار، دستاتُ بردار، از گلوی من، از گلوی من، دستاتُ بردار
کوچه‌ های شهر، پُرِ ولگرده، دل پُرِ درده، شب پر مَرد و، پُرِ نامرده
آهای خبردار، آهای خبردار، باغ داریم تا باغ، یکی غرق گل، یکی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد، یکی سَرِ کار، یکی سَرِ بار، آهای خبردار،یکی سَرِ دار

لینک آهنگ
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
من که ز جان ببریده ام چون گل قبا بریده ام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,424
امتیاز
8,535
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
الهی،چگونه گویم نشناختمت که شناختمت،و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.

الهی نامه
 
ارسال‌ها
607
امتیاز
6,600
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
من نمی‌خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند

دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند

من نمی‌خواهم که فرزندان و نزدیکان من

ای پدر جان! ای عمو جان! ای برادر جان کنند

من نمی‌خواهم پی تشییع من خویشان من

خویش را از کار وا دارند و سرگردان کنند

من نمی‌خواهم پی آمرزش من قاریان

با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند

من نمی‌خواهم خدا را گوسفندی بیگناه

بهر اطعام عزادارن من قربان کنند

من نمی‌خواهم که از اعمال ناهنجار من

ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند

آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس

من نمی‌خواهم مرا آلوده بهتان کنند

جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست

خود اگر ناپاک تن را طعمه نیران کنند

در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگ‌هاست

پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند


حبیب یغمایی
 
ارسال‌ها
267
امتیاز
14,060
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
درباره ی خویشتن خویش اندیشیدن ، وحشتناک است.
اما این تنها راه صمیمانه ی کار است:
اندیشیدن درباره ی خویشتن خویشم بدانگونه که هستم ،
اندیشیدن به جنبه های زشتم ،
اندیشیدن به جنبه های زیبایم ،
و در شگفت شدن از آنها.
چه آغازی میتواند محکم تر و استوار تر از این باشد ؟
از چه چیزی می توانم رشد خود را آغاز کنم
جز از خویشتن خویشم؟

یادداشت های ماری هاسکل
10 سپتامبر 1920
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,424
امتیاز
8,535
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
شوریده دلی دارم، دیوانه چنین باید
کز خون نشود خالی، پیمانه چنین باید

عمری ست که می گردم، برگرد سر شمعی
می سوزم و می سازم، پروانه چنین باید

خوب است جفا امّا، با من تو ز حد بردی
باید دلی آزردن، امّا نه چنین باید

خون از مژه می بارم، ای ابر تماشاکن
چشمی که شود گریان، مستانه چنین باید

من دانم و دل کز تو، در عشق چها دیدم
جانم به فدایت باد، جانانه چنین باید

غلتیده دلم در خون پیش صف مژگانی
گرکشته شوی باری، مردانه چنین باید

شوری ست حزین با توکز زمزمه ات امشب
در دیده نمک دارم، افسانه چنین باید
 

Nabat

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
494
امتیاز
13,154
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
=)
سال فارغ التحصیلی
00
می‌دانم این روزهای تلخ سپری می‌شوند، اما نمی‌دانم چطور باید به سلول‌های بدنم یاد بدهم که از اندوه چسبیده به خود، جدا شوند. من دیگر به اندوه خوی گرفته‌ام و گریزی از آن برایم نیست... .
 
بالا