جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,711
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
یک نفر با صدای بلند موسیقی گوش میدهد
یک نفر مدام سیگار میکشد
زنی هنگام آشپزی ترانه ایی غمگین زمزمه میکند
دختری به بهانه فیلم اشک میریزد
پسری نیمه شب در خیابان پرسه میزند
همه دلتنگند...
دلتنگ یه آدم
یه جا
یه حسرت
یه آرزو
همین
 

Scarlett

✷‿✷
ارسال‌ها
439
امتیاز
7,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
2025
وقتی به دنیا می‌آییم افکاری نداریم.

این افکار از کجا می‌آیند؟

این افکار در مورد زندگی و مرگ؟

چرا برای به دنیا آمدن جشن می‌گیرم و برای مردن عزا؟ آیا نمی‌توان این‌طور فکر کرد که بریدن بند ناف شایدخودش یک مرگ باشد؟ چرا از این نمی‌ترسیم؟ و از آن می‌ترسیم؟

آیا ما وارث افکار هستیم؟

آیا ما در فکر کردن دنباله‌روی دیگران هستیم؟ این که فکر کنیم چه چیز درست است و چه چیز نادرست؟

آیا اصولا درست و یا نادرست مطلقی در روی کره‌ی زمین می تواند وجود داشته باشد. در بعدی که هر درستیای معنایش را از نادرستی می‌گیرد، و حتی خود مطلق که معنایش را از نسبی می‌گیرد؟

پس شاید باید تجدید نظری در افکارمان بکنیم. بخصوص در آن‌هایی که برای‌مان تولید درد و رنج می‌کنند. شایدباید در نقطه‌ی بین درستی و نادرستی قرار بگیریم، در نقطه‌ی صفر، در نقطه‌ی هیچ، در نقطه‌ای که همه‌یافکارمان را، چه مثبت و چه منفی دور بریزم و از نو شروع به انتخاب بکنیم، هر چند که کاری بسیار سخت وطاقت‌فرساست، چون ما به افکارمان معتاد هستیم، درست مثل اعتیاد به مواد مخدر و حتی اگر بدانیم اشتباههستند و اعتباری ندارند باز هم ناخوداگاه به آن‌ها چسبیده‌ایم و مشکل می‌توانیم کنارشان بگذاریم.

اما وقتی در این مسیر راه بیفتیم و وقتی به اولین قله برسیم متوجه‌ی دو چیز می‌شویم. اول این که متوجهمی‌شویم چشم‌اندازی که از آن بالا می‌بینیم ارزش این مسیر سخت و طاقت فرسا را داشته است. دوم این کهمتوجه می‌شویم این قله‌ها بی‌نهایت هستند. بی‌نهایتی که در کنار نهایت معنا پیدا می‌کند و بی‌نهایتیپارادوکسیکال است. آن‌وقت است که دیگر همیشه می‌خواهیم با تمام سختی‌ها و با تمام طاقت فرسایی‌ها درمسیر باشیم، چون زندگی همین مسیر است.
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
گفتم که کرایی تو بدین زیبایی
گفتا خود را که من خودم یکتایی

هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه جمال و هم بینایی

از زیباترین رباعیات عرفانی،درود به روان پاک ابوالخیر.
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,534
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
سنجاقک
بوی آب را به چه‌چیز تشبیه می‌کند؟
آیا
به سطح آب
حس عاشقانه‌ای دارد؟

سنجاقک نمی‌داند
به خاطر خاصیت مویینگی آب
می‌تواند روی برکه بایستد.
نمی‌داند لرزش پاهای سوزنی‌اش
عنکبوت آبی حساسی را
در اعماق برکه بی‌خواب می‌کند.

- عنکبوت آبی!
مارسل پروست برکه!
اگر قرار باشد
عموزاده‌ای با تله‌کابین تار عنکبوتی‌اش
به خانه‌ات بیاید
چرا از یک‌هفته قبل نمی‌خوابی؟

بوی صبح می‌آید، مثل صدای گریه‌ی یک‌نوزاد
بی‌خوابی من
با حساسیت یک‌عنکبوت آبی کوک شده است.
بندانگشتی اما
در پوست گردوی خود
خواب هفت‌پادشاه را می‌بیند
و از عشق قورباغه‌ی نابالغ هیچ‌باکیش نیست...

بی‌خوابی اگر تکرار شود
آمدن صبح
مثل راه رفتن ببر
ترسناک و مرموز می‌شود.

ببر
برکه را درهم می‌پیچد.
استعاره‌ها و تشبیه‌ها را می‌خورد.
حس عاشقانه و تله‌کابین و بندانگشتی را می‌خورد.
روز بعد از بی‌خوابی
رد چنگ‌های ببر بر صورت بی‌خواب پیداست:
چروک‌های زیر چشم، بین دوابرو

ببر زیر نور ماه راه می‌رود.
و ماه
آن‌بالا یک‌سان می‌تابد.
بر سنجاقک و ببر و تار عنکبوت
ماه چنان بدوی است
که مفهوم تبعیض را نشنیده
و یک‌سان بر خوابیده و بی‌خواب می‌تابد...


شاعر: بانو #زینب_صابر
 
ارسال‌ها
262
امتیاز
13,848
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
من از میان قفس هم جوانه خواهم زد
و از ورای هبوطم ، طلوع خواهم کرد
هزار دفعه اگر مرا هم زمین بزنند ؛
هزار دفعه قوی تر، شروع خواهم کرد
 

ahm

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
26
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1400
تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم…
 

...Maryam...

مرمرائیسم:)
ارسال‌ها
132
امتیاز
2,886
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر لبخند:)
سال فارغ التحصیلی
1400
میخوای بمیری؟
خودت رو بنداز توی دریا ببین چطور برای زنده موندن تقلا میکنی ، تو نمی خوای بمیری
میخوای چیزی که درونت هست رو بکشی.
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,534
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
خيال خام پلنگ من به سوی ماه پريدن بود
و ماه را ز بلندايش به روی خاک كشيدن بود


پلنگ من، دل مغرورم، پريد و پنجه به خالی زد
كه عشق، ماه بلند من، ورای دست رسيدن بود

من و تو آن دو خطيم آری موازيان به ناچاری
كه هر دو باورمان زاغاز به يكدگر نرسيدن بود

گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه ای در من، به نام ديدن و چيدن بود

اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شيپوری مدام گرم دميدن بود

چه سرنوشت غم انگيزی كه كرم كوچک ابريشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فكر پريدن بود


#حسین_منزوی
 
ارسال‌ها
608
امتیاز
6,604
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام
به مزار سینه ام
بخواب آرام، دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم
از سر کوی او، دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم
آن همه آرزو، دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی؟
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ام
به مزار سینه ام
بخواب آرام، دل دیوانه

«ویگن - پس از این زاری مکن»
 
ارسال‌ها
98
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
_
دانشگاه
علوم پزشکی جیرفت
رشته دانشگاه
هوشبری
تو اگر جسمت بهاران است اما
جان تو پاییز..
عازم مسجد سلیمانی ولیكن میرسی تبریز
عاشقی تو عاشقی تو ...

من برای عاشق بی كس...
من برای عاشق بی چیز...
راه رفتن ، گریه كردن زیر باران می كنم تجویز ...
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
4,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
دنيا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن، و مردم در آن دو دسته اند: يكى آن كه خود را فروخت و به تباهى كشاند، و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد كرد.
حکمت ۱۳۳ نهج البلاغه از امام علی
واقعاً سخن عمیقیه
 

...Maryam...

مرمرائیسم:)
ارسال‌ها
132
امتیاز
2,886
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر لبخند:)
سال فارغ التحصیلی
1400
فریدون مشیری

تو گفتی:
« من به غیر از دیگرانَم
چُنینم در وفاداری، چنانَم. »
تو غیر از دیگران بودی
که امروز
نه می‌دانی، نه می‌پُرسی نشانَم!
 
بالا