یک نفر باید آرام و شمرده، در گوشم زمزمه می کرد: "دنیا بی ارزش نیست. سخت نیست، پوچ هم نیست. داری خواب میبینی." من خواستم و او گفت. او گفت: "دنیا بی ارزش نیست. سخت نیست، پوچ هم نیست. داری خواب می بینی." من باورم شد. باورم شد که دارم خواب می بینم. بیدار می شوی و یادت می رود که تنهایی چقدر سخت بود. دروغ چقدر درد داشت. یادت میرود که حرفها فقط حرف هستند و نباید باورشان کرد. یادت میرود که هیچ چیز ارزش ندارد. همه اینها یادت میرود. داری خواب میبینی.
فردا، اگر روز خوبی بود، مرا
برای دیدن باران،
برای قدم زدن کوچههای پاییزی،
برای رقصیدن در برگ ریز،
برای دوست داشتن،
بیدار کنید...
از گریستن، خستهام.
از رنجها، خستهتر...:)
فردا، اگر روز خوبی بود، مرا
برای دیدن باران،
برای قدم زدن کوچههای پاییزی،
برای رقصیدن در برگ ریز،
برای دوست داشتن،
بیدار کنید...
از گریستن، خستهام.
از رنجها، خستهتر...:)
یادت میاد یه روز برات دوست دارم میخوندم؟
با شوق رویت تا سحر چشم انتظار میموندم ؟
اما دیگه تموم شد عمرم به پات حروم شد
از من نصیحت بشنو ای دل آه
آروم بگیر تو سینه
که زندگی همینه
روز از نو روزی از نو ای دل
--------------------------------
خسته شدم ازبس که با غریبه ها دیدمت
به پای عشق و عاشقی چه بی وفا دیدمت
دلتنگیات برای من بود لطفت برای دیگرون
رنج و غمت تو سینه من خودت سرای دیگرون
باب اسفنجی سندی و گری رو هم داشت ولی وقتی پاتریک باهاش قهر بود یه جور خاصی تنها میشد انگار هیشکیو نداشت، و تو برای من پاتریکی؛ وقتی نیستی انگار هیچکس نیست...
Deep inside me, I'm fading to black, I'm fading
Took an oath by the blood on my hand, won't break it
I can taste it, the end is upon us, I swear
Gonna make it
I'm gonna make it