دوش، تا وقت بامداد، مرا
گل تو در کنار بالین بود.
در بر من بخفت و عطر افشاند؛
بسترم تا به صبح مشکین بود.
به شگفت آمدم که: این همه بوی
زگلی این چنین، عجب باشد!
حیرتم زد که: راز این گل چیست؟
که چنینم از آن طرب باشد!...
آه دانستم!-ای شکوفه ی ناز-
راز این بوی مستی آمیزت:
کاندر آن رشته، بود پیچیده
تاری از گیسوی دلاویزت...!
هوشنگ ابتهاج