جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

Aynazi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
498
امتیاز
8,067
نام مرکز سمپاد
_
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
پلیمر
تو که با عاشقان درد آشنایی
تو که هم رزم و هم زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی...
 
ارسال‌ها
1,153
امتیاز
20,812
نام مرکز سمپاد
یه جایی بود دیگه!
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد زِ یاد ...
 
ارسال‌ها
1,153
امتیاز
20,812
نام مرکز سمپاد
یه جایی بود دیگه!
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
«و من مدام از خود می‌پرسم
چرا سرنوشت تو را به من رساند
و به من فرصتی برای زندگی با تو را نداد.»...
نزارقبانی
 

matin320

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,373
امتیاز
10,555
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید باهنر
رشته دانشگاه
دامپزشک / سیاست
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را
 
ارسال‌ها
1,153
امتیاز
20,812
نام مرکز سمپاد
یه جایی بود دیگه!
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
بعد از مرگ، مغز انسان تا هفت دقیقه زندست تا بهترین خاطراتشو مرور کنه. تو هفت دقیقه ی من خواهی بود...
 

a×(S+n)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
321
امتیاز
1,163
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
پزشکی
گل ز دست غیر میگیری و بر سر میزنی
در میان عاشقان این سرزنش مارا بس است
سهیلی سمنانی
(سرزنش یه ایهام خفن داره)
 
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,447
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهریمن باشد
 
ارسال‌ها
98
امتیاز
617
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
_
دانشگاه
علوم پزشکی جیرفت
رشته دانشگاه
هوشبری
آنکه آسوده خواب است به بازوی رقیب،
بالش نم زده از اشک چه می داند چیست...
 
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,447
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
وقتی که قرار است نجنگیده ببازی
دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی

نزدیکی‌ام آموخت که از دیدۀ معشوق
هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی

مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم
بهتر که در این جام تهی زهر بریزی
 
بالا