جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

ارسال‌ها
397
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهریمن باشد
 
ارسال‌ها
98
امتیاز
609
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
جیرفت
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
_
دانشگاه
علوم پزشکی جیرفت
رشته دانشگاه
هوشبری
آنکه آسوده خواب است به بازوی رقیب،
بالش نم زده از اشک چه می داند چیست...
 
ارسال‌ها
397
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
وقتی که قرار است نجنگیده ببازی
دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی

نزدیکی‌ام آموخت که از دیدۀ معشوق
هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی

مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم
بهتر که در این جام تهی زهر بریزی
 
ارسال‌ها
532
امتیاز
8,427
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میاندوآب
سال فارغ التحصیلی
1402
ارغوان میبینی؛
به تماشاگه ویرانی ما اماده اند
مانده ایم تا ببینیم نبودن را
اخر قصه شنودن را
زندگی روی از این غمکده گردانیده است
ارغوان؛
در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد؟
 
ارسال‌ها
397
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
...
در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست…
یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!

خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق
در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!

دارد غرورم میچکد از چشمهایم روی تخت…!
داری عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز…
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,970
امتیاز
44,285
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
کاش می‌دانست معنای قول متقابل، این است که او هم باید به آن عمل کند.
 
ارسال‌ها
397
امتیاز
2,985
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
Physics
با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی

روی ماه خویش را در برکه می دیدی ولی
سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی

ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی

من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می توانستی نتازی بر من، اما تاختی

ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید، ولی هرگز مرا نشناختی
 

MOKA

کاربر فوق‌فعال
کنکوری 1404
ارسال‌ها
80
امتیاز
466
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
بعد از مرگ دفنه به نظرش می رسید که پدر و دختر روی آونگی از عواطف گیر کرده بودند. هر وقت کوستاس درباره مدرسه و دوستانش می پرسید طفره می رفت. وقتی کوستاس سرگم کار می شد، آدا کمی به حرف می آمد. کوستاس بیش از پیش متوجه شد که برای اینکه او را یه گام به خودش نزدیک تر کند باید یک گام از او دورتر می شد. یادش افتاد که وقتی بچه بود، چطور دست در دست یکدیگر برای تعطیلات آخر هفته به زمین بازی می رفتند.
___________________________
بخشی از رمان جزیره درختان گمشده
نوشته الیف شافاک
انتشارات نون
ترجمه علی سلامی
 

مرغابی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
336
امتیاز
1,494
نام مرکز سمپاد
حلی ۶
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
تلگرام
چه میشد اگر ما هم مثل بعضی ها، با شمایلی (حتی کمی) نزدیک تر به مختصات آرمانی مان به روی زمین پرتاب میشدیم. شاید ما قدردان تر از همان بعضی ها بار می آمدیم...

صفحه آخر داستان کودکی من (چارلی چاپلین) یادداشت مترجم
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
711
امتیاز
9,704
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
مقصد آن گونه که گفتند به ما روشن نیست
دوستان نیمه ی راهید اگر ، برگردید
کاظم بهمنی
 

Naghmeh08

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
453
امتیاز
5,852
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1405
کاشکی این دیوار خراب شه
من و تو باهم بمیریم..
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم..(:
دو پنجره - گوگوش
 
ارسال‌ها
1,023
امتیاز
18,544
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
به هر حال اين اوضاعی است كه می بينيد و تفسير لازم ندارد. ما هم می سوزيم و می سازيم، قسمتمان اين بوده يا نبوده ديگر اهميت ندارد. سگ بريند روی قسمت و همه چیز!
نامه بیست و هفتم صادق هدایت
 
ارسال‌ها
1,023
امتیاز
18,544
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
«آدم کتاب نیست...
که صفحه ۱۵۳ را نشانه بگذاری و بروی
و بعدها که برگردی هنوز روی صفحه ١۵۳
روی قفسه منتظرت باشد.
آدم میرود، آدم تغییر میکند...»
 

amirTT

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
846
امتیاز
4,001
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1406
«وقتي می گفتم تو بودي که به من زيستن آموختي می خنديدی، ولي واقعيت دارد. من از تو آموخته ام که زندگي جدا از مرگ و چيزهاي منفی ديگر نيست، بلکه با همين مرگها و نيستی ها و چيز های منفی اش تحسين برانگيز است. من رفته رفته بی آنکه بدانم با نگاه کردن به تو زندگي کردن را آموخته ام و سعی کرده ام ستايشت کنم و درون خودم به تعادل برسم و به چيزهايی دست يابم که تو در من دوست داری.»

زنده باد عشق - آلبر کامو
 

ABDi

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
7
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1396
چشم های سبز به اولین آسمان زندگی اش خواهد رسید ؛
دانه ای چروکیده که نمایانگر ایثار است ؛
و جوانه ای که نور را می نوشد .
 
بالا