جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
 
من سهمِ خودم را انجام دادم،
امیدوارم غیبت من آرامشی به تو بدهد که “عشق” من نتوانست.
 
کسی که درد و اندوه مرا نداشته باشد
نمی‌تواند به من پند بدهد
نه نصیحتم نکن
درد من از پند تو بلندآوازتر است.

شکسپیر
 
پول می‌کنه کبوترو کبرا.
 
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
 
<<ما باید از هم جدا بشیم نباید همدیگه رو به زنجیر بکشیم . انسان شدن این جوریه .این درست همون چیزیه که دربارش تو کتابا مینویسم .این همون چیزیه که میخوام بچه های خودم و همه بچه ها باشند.استقلال یافته>>
مامان و معنی زندگی
 
عشق تو خوابی بود و بس!
نقش سرابی بود و بس!
این آمدن این رفتن هم
رنج و عذابی بود و بس!

غُلام هِمت آنم که زیر چَرخِ کبود ، زِ هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزادست ...
 
..لیلای مجنون که باشی، انگار همه یک جور نگاهت می کنند؛ چه خود مجنون، صفت باشد، چه مضافٌ الیه...


نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت توسط پوریا دیارکجوری
پ.ن: از یکی از بلاگ های خاطرات حلیه برای 13 سال پیش...
 
Back
بالا