جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ابطال پذیری

نظریه ابطال‌پذیری پوپر در حال حاضر پذیرفته‌ترین معیار برای تمایز علم از شبه علم می‌باشد. طبق این نظریه تنها نظریاتی علمی محسوب می‌گردند که خود را در معرض آزمایش و رد شدن قرار دهند و نظریاتی که تحت هر شرایطی درست می‌باشند علمی محسوب نمی‌شوند. از نظر پوپر هر چه یک نظریه بیشتر خود را در معرض خطر رد شدن (از طریق پیش‌بینی‌های دقیق) قرار دهد علمی تر است.
 
گاهی باید پشت در مغزت بزاری تعطیله تا خیال ها بگذارند به کارت برسی
حسین پناهی
 
...and every ending has an eternal beginning...
 
گاهی سکوت می کنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه
و این یعنی همون حس تنهایی…

خسرو شکیبایی
 
تو گونه هایت را می چسباندی به اضطراب پستان هایم و گوش می دادی به خون من که ناله کنان می رفت و عشق من که گریه کنان می مرد .
 
شب ، که راز بودنت را پوشید
باد ، که ساز دیدنت را سر داد
ابر ، که شوق خنده ات را بارید
من ، که شعر ماندنت را خواندم ...
 
بعضی وقتا آدم با واقعیت شوخی می کنه که از تلخیشون کم کنه که حالش خوب بشه که بگه چه خوب می شد اگه اینجوری می شد ...
همین
هیچی

شوخی کردم! م.م
 
روزگار است انکه گه عزت دهد گه خوار سازد چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد.
 
دیوارهامیلرزند-توبه تکرارِخوددچاری-مغزت هشدارسازش میدهد-حس انفجار-اِنزجار-ازشیارِدیوارمِه بنفش تنت رابه رنگ خوددرمیآورد-خلسه ای وحشتناک تورابه آغوش خودکشیده روی بازوهایش بخوان خودت را-بالابیآورتمامِ آنچه که فکرمیکردی توبود-گناهی اشتبآه بود
 
سعی کن آنقدر کامل باشی

که بزرگترین تنبیه تو

برای دیگران

گرفتن خودت از آنها باشد!
 
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

باشد ای عقل معاش‌اندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است
 
‏من مثل دانش آموزی ‏که درس هندسه‌اش را ‏دیوانه‌وار دوست می‌دارد ‏تنها هستم...#فروغ_فرخزاد;;)
 
بازی عشق ما حڪم نیست

ڪہ تو امر ڪني و

بِبُری و ببازم


قمارِ زندگي مڹ است و

تو

روی دلت

شرط بستہ ام

دڸ ندهي جاڹ مي دهم

همیڹ
 
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من

چه جنونی,

چه نیازی,

چه غمی ست…
 
Back
بالا