جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو مگو همه به جنگ اند و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نه ای، هزاری! تو چراغ خود برافروز ...
 
Don_t_forget_you_re_here_forever.jpg


Do_it_for_her.jpg


The Simpsons S06E13​
 
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
نی حریف هرکه از یاری برید
پرده‌هااش پرده‌های ما درید

فقط همین میتونه وضعیت ام را توصیف کنه نه چیز دیگر
 
همیشه یکی هست که باهمه مهربونه
ولی هیچکس باهاش مهربون نیست...
همیشه یکی هست که هوایِ همه رو داره
اما کسی رونداره که هواشو داشته باشه
یکی که تو سختی ها پشتِ دیگرانه ولی پشتِ خودش
گرم نیست به بودنِ کسی... همیشه همراهه ولی همراهی نداره...
دلسوزِ همه ست ولی کسی نیست واسه خستگی ها و تنهاییاش دل بسوزونه...
همیشه یکی هست که واسه همـه، تو هرجایی، تو هر شرایطی "هســـت"
اما وقتِ تنهاییاو دل گرفتناش
وقتایی که بودنِ کسی رو محتاجه
هیچکسی نیست
هیچکسی رو نداره

نويسنده: خسته
 
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پرگل من
نوبهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه ی تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصه ی سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم
گر تورا صد رنگ و بو بود
 
کمتر زنگ میزد....ن اصلا زنگ نمیزد...
شاید چون او همراه اول بودو من ایرانسل...شماره ام شامل طرح مکالمه اش نمی شد!!!
 
فریادها مرده اند سكوت جاریست تنهایی حاكم سرزمین بی كسی است میگویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم چرا تنهاییم...

دکتر شریعتی
 
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ...
ﺁﺏ ﺑﺒﺮﺩ!
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ...
ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺁﺭﺍﻡ
ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ
ﺳﺪ ﻫﻢ ﺑﺴﺎﺯﯼ؛
ﻓﻘﻂ. . .
ﻣﺸﻖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﯽ...
ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻭ؛
ﻫﻤﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ...
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ به ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩند
ﻭ؛
هیچکس
ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﺮﺩ...
 
سنگی را اگر به رودخانه ای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می شکافد و کمی موج بر می دارد. صدای نامحسوس “تاپ” می آید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم می شود. همین و بس.
اما اگر همان سنگ را به برکه ای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق تر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آب های راکد را به تلاطم در می آورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقه ای پدیدار می شود؛ حلقه جوانه می دهد، جوانه شکوفه می دهد، باز می شود و باز می شود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چه ها که نمی کند. در تمام سطح آب پخش می شود و در لحظه ای می بینی که همه جا را فرا گرفته. دایره ها دایره ها را می زایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.
 
من چشمامو بستم و ایستاده برگشتم
بستم تا بشم هموني که میخوای
وقتی چشمامو باز کردم نبودی
تو ام چشماتو بسته بودی
ولی رفته بودی
 
من شب هاﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ دارم
#ناظم حکمت
 
The Nexus of space and time where you are now is the most immediate sector of your universe and if you're worrying about Michael Jackson or Bill Clinton or somebody else then you're disempowered, you're giving it away to icons, icons that are maintained by an electronic media

Terrence McKenna
این موقعیت مکان و زمانی که الآن درش قرار دارین مهمترین بخش از جهان شماست و اگر خودتونو بخاطر مایکل جکسون یا بیل کلینتون (در مورد خودمون مرتضی پاشایی و میرحسین موسوی) یا هر کس دیگه ای نگران میکنید پس شما دارین این امکان رو از خودتون میگیرید، دارین این لحظه رو به آیکون ها/سلبریتی ها/هرکسی که دنیا سعی در مهم جلوه دادنش رو داره میدید، آیکون هایی که خودشون اسیر یک رسانه الکترونیک هستند.

ترنس مک کنا
 
آخرین ویرایش:
یک پُلی ته ایالت نیویورک ریخته. بعد از سی و دو سال. کارشناس محترم هم گزارش داده که دلیل ریختن پل fatigue است. سر تا ته علم مقاومت مصالح هیچ چیز جذابی ندارد الا همین مبحث فَتیگ. خستگی سازه در اثر بارگذاری متناوب. هیچ کدام از این بارگذاری‌ها به تنهایی از توان سازه خارج نیست. اما همین متناوب بودنشان است که خسته‌اش می‌کند. طاقتش تمام می‌شود و می‌ریزد. این دقیقا همان دلیلی است که بیشتر ما آدم‌ها بابتش می‌میریم. بابت فَتیگ. بابت تکرار بارهای کوچکی که تمام نمی‌شوند اما تمام می‌کنند. ما عمدتا از خستگی می‌میریم. فقط اشکالش این است توی گزارش مرگ هیچ کس نمی‌نویسند دلیل مرگ خستگی. بالاخره یک روز علم مقاومت مصالح را باید پیوند بزنند به علم پزشکی قانونی.

فهیم عطار
 
سن چیست؟ تعداد دفعاتی است که شما به دورِ خورشید چرخیده اید، و این پدیده هیچ ربطی به سطح شعور، سواد و فرهنگ شما ندارد!

استیو جابز
 
دیدگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمر های سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

فروغ فرخزاد
 
هر كه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
 
نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدان
عاشق‌اش شدم...
از کجا باید می‌دانستم
مسافر است؟!
 
Back
بالا