جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در واقع عشق می توانست یکی از چیزهایی باشد
که انسان راتغییر میدهد.
دومین پدیده ای که موجب تغییر انسان می شود
و او را وادار می کند که درمسیری متفاوت با آنچه از پیش برنامه ریزی کرده بود،حرکت
کند، ناامیدی است.بله، شاید عشق قادر به تغییر سریع انسان شود،ولی ناامیدی،همین کار
را بسیار سریع ترانجام می دهد.
پائولو کوئیلو
 
×موقت.
سلام کلی پست متوالی در یک روز بود که ادغام کردم از گزارش تخلف استفاده کنید دوستان((:
 
خیس میشم با تو هر شب زیر بارونی که نیست
دستتو محکم گرفتم تو خیابونی که نیست
باشم و عاشق نباشم ، کار آسونی که نیست
عاشقت میشم دوباره ، عاشق اونی که نیست
من خدایی با تو اینجا از تو میسازم که نیست
باید هر شب روی رازی پرده بندازم که نیست
تو منو به بند کشیدی ، توی زندونی که نیست
عاشقت میشم دوباره ، عاشق اونی که نیست
این همه تصویر زیبا تو زمستونی که نیست
با جنون هر شبِ من جز تو مهمونی که نیست
نامه هامو پاره کردم ، وقتی میخونی که نیست
هر چی اینجا با تو ساختم خوب میدونی که نیست
عاشقت میشم دوباره ، عاشق اونی که نیست
غرق میشم تو سیاه اوج موهایی که نیست
دور تو میگردم اینجا ، دور میدونی که نیست
تو یه روزی برمیگردی ، از خیابونی که نیست
عاشقم میشی دوباره ، عاشق اونی که نیست
عاشقت میشم دوباره ، عاشق اونی که نیست ...
 
و خدا رحم کند ، این همه دلتنگی را...

#امیرحسین_اثنی_عشری
 
زن باید خوشگل باشه سفید و کمی چاق
سفید و کمی چاق
 
مثلِ کسی که خانه‌اش ناامن است و می‌خواهد در کنارِ آن خانه‌ای امن بسازد، احتمالاً با مصالحِ خانه‌ی قدیمی. اما بدی‌اش این است که وسطِ ساختن توانایی‌اش تمام شود و حالا به جای خانه‌ای گرچه ناامن اما کامل، یک خانه‌ی نیمه‌ویران و یک خانه‌ی نیمه‌تمام دارد، یعنی هیچی ندارد. نتیجه‌اش دیوانگی است، یعنی چیزی مثلِ رقصِ قزاق‌ها بینِ دو خانه، درحالی‌که قزاق با پاشنه‌ی چکمه آنقدر به زمین می‌کوبد و خاک بیرون می‌ریزد تا گورش در زیرِ آن ساخته شود.

#کافکا
 
تو را فراسوی انتظار می‌خواهم
‎آن سوتر از خودم
‎و آنقدر دوستت دارم
‎که دیگر نمی‌دانم
‎از ما دو تن
‎کدام یک غایب است !

پل الوار
 
آرامشی که اکنون دارم
مدیون انتظاری است که دیگر از کسی ندارم

نمیشه با بعضیا مثل خودشون رفتار کرد
نمیشه اینقدر حال به هم زن بود!
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
نیازی نیس اطرافمون پُر از آدم باشه همون چند نفری که اطرافمونن آدم باشن کافیه
 
آدم ها بی‌معرفت اند، انسان برایشان چیزی مثل یک پادری است. چیزکی که در سرما و بیرون از خانه پهن می‌شود. بر رویش غبار و گل از کفش می‌تکانند و بعد عبور می‌کنند. قصه‌ی خیلی از دوستانم همین بود؛ آدم را پادری می‌بینند، حالشان که خوب شد، تر و تمیز‌ که شدند، رد می‌شوند و می‌روند

معین دهاز
 
هر کسی کام دلی آورده در کویت بدست
ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
 
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
 
.We humans are more concerned with having than with being

Luc Besson
 
غبار غم برود، حال خوش شود حافظ؟
 
یادمه هشت سالم بود…
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت، مارو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم. وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن…
ولی من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن، واسه همین تو صف موندم ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود…
الان پنجاه سالمه، اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد.
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزارو زیر پا میزارن از بیسکویتای تو دستشون لذت میبرن…
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟ اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند؟!؟!
“پرویز پرستویی”
 
گاهی باید از دیگران فاصله بگیری اگر اهمیت دادند ارزشت را خواهی فهمید و اگر اهمیتی ندادند خواهی فهمید کجا ایستاده ای...!

#محمود_دولت_آبادی
 
نمیدونم چه مرضی تو وجودم هست که حسم نسبت به نود درصد اطرافیانم بی تفاوتیِ مایل به تنفره
 
Back
بالا