جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالَم
باز گویم که عیانست چه حاجت به بیانم...

سعدی
 
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند، برای انسان بودن باید شعور داشت...
 
خداوندا!
نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی

میان این دو گم شده ام
هم خودم و هم تو را آزار میدهم

هر چه تلاش کردم نتوانستم
آنی شوم که تو میخواهی

و هرگز دوست ندارم
آنی شوم که تو رهایم کنی

خدایا دستم به آسمانت نمیرسد
اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن
 
فقط یک زن می تواند
در عین حال
هم عاشق باشد
هم آشپزی کند
هم دلتنگ بشود
هم کتاب بخواند
هم گریه کند ؛
و هم انگار که اصلاً
هیچ اتفاقی نیفتاده است...
 
امید ،تکیه‌گاهی استوار می‌جُست و هر حصارِ این شهر خشتی پوسیده بود...
 
بیقرارِ توام و در دلِ تنگم گله‌هاست
آه، بیتاب شدن عادت کم‌حوصله‌هاست !
 
رویا بافتن خیلی خوبه
اما اونجاش که حقیقت کوبیده میشه تو صورتت دلت هری میریزه...
کاش میشد برای همیشه تو رویا موند
تو رویا مرد..
کاش حقیقت انقدر تلخ نباشه و رویا انقدر کوتاه
 
دلت که گرفته باشد بیشتر از هرچیزی درک میخواهی،
دلداری میخواهی
امان از وقتی که نخواهی کسی بفهمد چه به حالت میگذرد...!
فتانه قرایی
 
گوش کن ، با لب خاموش سخن میگویم ، گوش کن
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست ...
 
مارا بریدند
به چوب بری بردند
انکه عاشق بود، پنجره شد
انکه بی رحم بود ، چوبه دار
از من دری گذاشتن برای گذشتن(:
 
طرح لبخند تو
پایان پریشانی هاست...
 
[ عاشق تنهاییتون میشید وقتی این آدما رو بشناسید... ]
 
هر وقت با کسی بحث نمیکنم از خودم میترسم
چون
می فهمم که قراره به زودی بزارمش کنار (:
 
Back
بالا