جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
از آنم کس نمیپرسدکه چون پرسد کسی حالم
به او گویم غم دل، آنقدر کز من به جان آید

#وحشی بافقی
 
اگه پسر باشی لازم نیست صورت خوشگل داشته باشی تا توو نگاه اول چشم همه رو بگیری، از تاریکی نمیترسی، کسی به تو نمیگه گناه از اون روزی به وجود اومد که حوا سیب ممنوعه رو چید، کمتر عذاب میکشی، میتونی دوست داشته باشی بدون اینکه یه شب از خواب بپری و حس کنی داری توو باتلاق فرو میری!
ولی باهمه اینا دلم میخواد دختر باشی تا چیزایی رو که من حس کردمو حس کنی! زن بودن خیلی قشنگه، چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی میخواد، خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید، گناه به وجود نیومد، اون روز یه قدرت باشکوه به وجود اومد که بهش نافرمانی میگن!

#اوریانا_فالاچی
 
خدایا خسته و وامانده ام دیگر رمقی ندارم
صبر و حوصله ام پایان یافته،
زندگی در نظرم سخت و ملامت بار است.
می خواهم از همه فرار کنم
می خواهم به کنج عزلت بگریزم.
آه دلم گرفته!
در زیر بار فشار خرد شده ام.

خدایا به سوی تو می آیم
و از تو کمک میخواهم
جز تو دادرسی و پناه گاهی ندارم.
بگذار فقط تو بدانی،
فقط تو از ضمیر من آگاه باشی
اشک دیدگان خود را به تو تسلیم می کنم.

خدایا کمکم کن!
ماه هاست که کم تر به سوی تو آمده ام
بیشتر اوقاتم صرف دیگران شده.


مصطفی چمران/ 12 مِی 1961
 
آخرین ویرایش:
آدم ها تا حدّ مرگ از خود خسته ات می کنند،
ترکت نمی کنند
اما مجبورت می کنند ترکشان کنی
آنگاه تو می شوی بنده ی سر تا پا خطاکار ...
 
دیوانه
مرا به دست کی سپردی
دیوانه
رفتی مرا با خود نبردی

این عشق شد زندان من
این درد شد درمان من
رویای تو پایان ندارد
قلبم بلند پرواز شد
از چشم تو اغاز شد
ترسی از این طوفان ندارد
 
یکی باید باشه بگه "خوب یا بد، هر چی پیش اومد، پیر میشیم بیخ ریش هم"
 
‏نیازمندیم!
به یک ارامش ماندنی
به یک حال خوب تمام نشدنی
نیازمندیم!
به یک بودن ناب
بدون هیچ ترس از دست دادنی
 
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر؟
نتوانم نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهار دیگر
 
آخرین ویرایش:
از رفتن هیشکی ناراحت نشین
آدما میرن دنبال لیاقتشان
 
پسر به دخترک گفت: دوست دارم
دخترک گفت: مثل ادم بزرگا؟
پسر سریع جواب داد: نه! نه! راست راسکی...
 
براي دوست داشتن
هميشه دنبال بهانه ام
برفي ببارد
آفتابي بتابد
نم باراني بزند بر موها و گونه ام
بادي بوزد
شگفتا
نه بهانه ها تمام ميشوند
نه دوست داشتنت
 
جانا دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
آخر چه شد که هیچ دلَت بر دلم نسوخت؟
 
Back
بالا