تو تنها نموندی که حال دل بیقرارو بفهمی
عزیزت نرفته که تشویش سوت قطارو بفهمی
تو از دست ندادی بفهمی چیه ترس از دست دادن
جای من نبودی بدونی چیه فرق بین تو و من...
گفت تو مقصری!
هروقت خواست بودی، هر وقت نخواست بودی، تو هميشه بودی... يه وقتا بايد بری تا قدر بودنتو بدونه...
نگاش كردم لبخند زدم.
آروم گفتم :
وقتی بدونی دنبالت نمياد نميری! چون نميخوای باورت عوض شه، نميخوای از دستش بدی!
بهش گفتم وقتی بدونی كه اگر بری همه چيز تموم ميشه هيچوقت نميری... چون از تموم شدن ميترسی... در اصل از نبودنش ميترسی...
[نیلوفر رضایی]