جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اگر میدانستم
این اخرین دقایقی است
ک تو را می بینم
ب تو میگفتم دوستت دارم
و نمی پنداشتم
تو خود این را میدانی
 
حمال کوه پرسش و پاسخ
در جزوه های باطله بودند
حمال تست های گران و
اعقاب گیج قافله بودند
حق داشتند آن همه قاطر
زیر فشار بار بمیرند...

----------------------------
علمِ درنوردیده
ساختارِ پیچیده
جاهلان فهمیده :)
ما ربات‌ ها روزی
درک می‌کنیم آیا
"فهمِ اکتسابی" را؟
___________________
جفتشون اشاره به نظام فاسد آموزشی دارن...اشاره دومی صریح تره...
 
آدمها فکر میکنند با تظاهر به بی‌تفاوتی جذاب‌تر میشوند ...
فکر میکنند اگر پیام‌ها را دیر جواب بدهند، یا دیرتر سر قرارشان برسند با کلاس‌ترند...
این باور های غلط از کجا آمده؟!
وقتی به عشق و احساس کسی بی‌تفاوت باشی، رسما او را کشته‌ای..
یک مدت به حرمت احساسش تحمل میکند،اما بالاخره میرود دنبال کسی مثل خودش...
آن‌وقت شما میمانید و یک عالمه عشق جذاب و با کلاس که روی دستتان مانده...


سحر رستگار
 
بال هایمان را کنده اند.
لنگرهایمان در میان سنگ ها گیر کرده.
ما گرسنه و تشنه ایم.
خون هم را مینوشیم.
گوشت هم را میجویم.
چه چیز دیگری میتوان گفت برای توصیف وضع بشر؟!
 
رویای من معیوب است مثل آن بلور ترک برداشته که حیفم آمد توی سطل آشغال بیندازم
ولی میدانم به هیچ دردی نمی خورد...
می دانم دل مرده ام ، ولی مرده با پارک رفتن زنده نمی شود ، با آرایش کردن هم زنده نمی شود اما...
با عاشق شدن شاید بشود ...
فریبا وفی
پرنده من
 
من هنوز خیال می‌کنم
که تو هر شب به من
فکر می‌کنی..
قطعاً من خیالباف‌ترین
فراموش شده‌ی جهانم
 
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ؟ ز که پرسی ؟ چه کنی ؟ چون باشی ؟
نقطه عشق نمودم به تو ، هان ! سهو مکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی !
________________________
.
 
عاقلانه کنار گذاشتمت
اما هر بار که
مژه‌ای می‌افتد
روی گونه‌ام
بی اختیار
تو را آرزو می‌کنم
مثل بعضی صبح‌ها
که یادم می‌رود نیستی
و بلند می‌گویم:
| صبح بخیر |
 
دی گفت نکوخواهی
توبه است تورا راهی
از روی چنین ماهی
من توبه ندانم کرد
 
کاش پیر تر بودم
مثل ریشه ها
یا خیلی جوان تر
مثل شاخه ها
اینجا که
من ایستاده ام
فقط تبر میخورم
 
Back
بالا