پفیوز کسی ک فکر میکند خیلی باهوش است هیچوقت نمیتواند جلوه دهانش رابگیرد و مهم نیست بقیه چه میگویند به هر حال او باید مخالفتش را بکند یک آدم پفیوز تمام تلاشش رامین کند تو حس کنی گند زده ای. مهم نیست از چه حرف میزنی او ازتو بهتر میداند
آدم گاهی...
حواسش پرت میشود...
و غذا از دهن می افتد...
چای یخ میکند...
کاغذ خط خطی میشود...
درس چند خط در میان خوانده میشود...
تلفن خودش را میکشد...
تاکسی هی بوق میزند...
بعد که به خودش می آید...
میگوید من فقط داشتم یک
لحظه به "او" فکر میکردم...
فقط یک لحظه...
#مریم_قهرمانلو
نه چیزی به نام سکوت وجود ندارد. همه چیز شنیدنی است.
آنچه ما اسمش را سکوت گذاشتەایم در حقیقت ناشنوایی خودمان است. اگر تا این حد ناشنوا نبودیم دنیا هم اینقدر بیرحم نمیشد.
درد آدمی آن زمان آغاز میشود که
_محبت کردن را میگذارند پای احتیاج
_صداقت داشتن را میگذارند پای سادگی
_سکوت کردن رو میگذارند پای نفهمی
_نگرانی را میگذارند پای تنهایی
و وفاداری را پای بی کسی..
همه میدانند که حقیقت این نیست اما انقدر ...
تکرار میکنند که خودت هم باورت میشود.
عمه بلقیس نباشیم
عمه بلقیس به همه چیز کار داشت...
به اینکه دختر همسایه تازگی ها زیر ابرویش را برداشته ، به اینکه زن مطلقه ای که طبقه ی دوم زندگی میکرد بعد از نیمه شب برگشته ، به اینکه فلانی توی مهمانی دامن کوتاه پوشیده...
عمه بلقیس زن نجیبی بود و دوست داشت که همه ی دنیا مثل او به مقوله ی نجابت نگاه کنند.
هرکس حرکتی میکرد که با عرف و سنت های او نمیخواند عمه بلقیس لبش را میگزید و روی گونه هایش میزد اما هیچ پاسخ صریحی برای رد آن نداشت.
اگر خیلی به چالش میکشیدی اش و ثابت میکردی که فلان کار آنقدرها هم بد نبوده میگفت:وااا خدا مرگم بده،همسایه ها چی فکر میکنند؟؟!!!
چون اصولآ اینکه بقیه چه فکری میکنند در فرهنگ عمه بلقیسی از اینکه خود آدم چه فکری میکند مهم تر است.
"عمه بلقیسی" فرهنگ غالب کشور ماست.
عمه بلقیس ها همه جا هستند و به همه چیز کار دارند. به عقاید دیگران،به لباس پوشیدن دیگران،به آدامس خوردن دیگران،به اینکه کی با کی رفت و با کی آمد.
عمه بلقیس ها داعیه دار فرهنگ و شرافت و نجابت و همه چیزهای اینجوری هستند ...
اگر روزی فهمیدی پشت
دوستت دارم های رابطه ات،
دلیل است،
منطق است،
دِین و انجام وظیفه است،
مثل دکمه ی لقِ پیراهن
که با چنگ و دندان می ایستد،
نباش...
فقط همین...
یک دانه کبریت را روشن کن، و کف دستت بگذار. می سوزاند نه؟ ده بار دیگر هم که امتحان کنی، فقط بیشتر می سوزی، همین!
بعضی چیزها ذاتشان خطرناک است، و هزار سال هم که بگذرد تغییر نمی کنند، مثل کبریت که می سوزاند، یا چاقو که تیز است و برنده، و هر چقدر هم در استفاده از آنها احتیاط کنی، یک لحظه بی توجهی کافیست، تا زخمی ات کنند.
راستش بعضی آدم ها هم اینگونه هستند. یک بار، دو بار، سه بار که یک نفر را امتحان کردی، و دیدی دلت را سوزاند، و احساست را زخمی کرد، برای همیشه کنارش بگذار، زیرا فرصت دادن به آنهایی که ذاتشان خطرناک است، وقت تلف کردن است، و بنوعی با آتش، بازی کردن است.
یادم باشد که تنهایی ام را برای خودم نگه دارم و بغضها ی شبانه ام را برای کسی بازگو نکنم تاترحم دیگران را با ابراز علاقه اشتباه نگیرم یاد من باشد که فقط برای سایه ام بنویسم