جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط
خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز....
 
یه روزی برات می خوندم
حافظ از جور تو حاشا که برگرداند روی
من از آن روز که در بند تو ام آزادم

حالا دیگه از آزادیم آزاد شدم
 
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند
 
تا نگردد متزلزل ، وطنت همچون ارگ
تا نریزد سرمان ، سیل بلا مثل تگرگ
با زبان خوش و در اوج ادب میگویم:
هموطن لطف کن و داخل خانه بتمرگ...:|~X(

رضا زارعی
 
روانشناسی
"ذهنیت خرچنگی" چیست؟

ذهنیت خرچنگی یا خرچنگ‌ها در یک سطل، یک طرز تفکر است که بهترین توصیف آن این عبارت است: «اگر من نمی‌توانم آن را داشته باشم، دیگران هم نباید بتوانند».
این استعاره به یک الگوی رفتاری در خرچنگ اشاره می‌کند. زمانی که آنها در یک سطل به دام افتاده‌اند، در حالی که هر یک از خرچنگ‌ها به راحتی می‌توانند فرار کنند، تلاش‌هایشان توسط دیگران تضعیف خواهد شد و این امر موجب تضعیف جمعی گروه خواهد شد.
این موضوع در رفتار انسان نیز دیده می‌شود به طوری که ادعا می‌شود که اعضای یک گروه به منظور کاهش اعتماد به نفس دیگر اعضای گروه که به موفقیتی فراتر از دیگران رسیده‌اند، تلاش خواهند کرد. این امر ممکن است از روی حسادت، خشم، توطئه، یا رقابتی احساسی، برای متوقف ساختن پیشرفت دیگران باشد!
 
‏انگار نفرین کرده‌اند این خاک را اجداد ما
تا بوده زاری بوده و تا مانده غم در یاد ما
ما نسل بازی خورده‌ایم، آتش به پرهامان زدند
شاهان به آتش‌بازی و نیرنگ و استبداد ما
بازندگان بازی شطرنج قدرت نسل ماست
پایان بازی مات بود از کیش مادرزاد ما
 
روز نوروزست سرو گل‌عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمع‌ند یار من کجاست؟

مونسم جز آه و یا رب نیست شب‌ها تا به روز
آه و یا رب! مونس شب‌های تار من کجاست؟

گشته مردم، هر یکی امروز صید چابکی
چابک صیدافکن مردم‌شکار من کجاست؟

نیست یک ساعت قرار این جان بی‌آرام را
یا رب آن آرام جان بی‌قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

روزگاری شد که دور افتاده‌ام آخر بپرس
کان سیه‌روز پریشان‌روزگار من کجاست؟

بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره
رفت بر باد و نگفتی خاک‌سار من کجاست؟


هلالی جغتایی
 
از یه جایی به بعد با خیلی از آدما کم حرف میشی، چون احساس میکنی اونجور که باید نمیفهمنت و این خیلی دردناکه ...
 
یه زن نمی‌تونه دوستت داشته باشه بعد دوستت نداشته باشه بعد دوباره دوستت داشته باشه! یه زن فقط می‌تونه دوستت داشته باشه دوستت داشته باشه دوستت داشته باشه و بعد دیگه هیچ‌وقت دوستت نداشته باشه!
از کتاب خداحافظ گاری کوپر
رومن گاری
 
گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن‌ و لعنت به اعتماد

این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد
 
Back
بالا