• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

ای بابا، مردم کجان ما کجا هستیم.
 
صد خانه ز خوناب دلم ویرانست
وز گریه زار بیم صد چندان است
از هر مژه ناودان خون است روان
گر من مژه را بهم زنم طوفان است
 
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
 
شازده کوچولو: کی دنیا از اینی که هست قشنگ تر میشه؟
روباه: وقتی که آدما بفهمن اعتقاداتشون مثل مسواکشون شخصیه و نباید مدام اونا رو به خورد بقیه بدن.
 
ای ستاره ی شبای مشرقی
پر پرواز منو ازم نگیر
 
در این زمانه ی بی های وهوی لال پرست خوشا به حالِ کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را، برای این همه ناباور خیال پرست؟
 
اگه میتونستم تورو میچیدم…
جلو چشام میذاشتمتو میدیدم…

رز سفید من؛ ولی خشک میشی پیش من!
تورو میکاشتم وسط قلبم!

نمیذاشتم یه برگ بشه ازت کم

تو یه رویایی؛ که نمیشه مال من شی!
نه میشه آسمونت شم؛ نه میشه ماه من شی…
 
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟!
 
دیگر چه فرقی می‌کند
در خان یک
یا خان هفت
از عشق می‌ترسید و گفت
از عشق می‌ترسی و رفت....
 
آی آدم ها
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند...
 
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است •
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست •
_______________________________________
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدا نبض عشق زیر پوست خاکه.
 
در طلبت رها شدم درد شدم دوا شدم
من نه منم شما شدم تا ز خودم جدا شدم
نغمه منم نوا منم شوق منم شعف منم
سوز فراغ نے منم شور سماع دف منم
 
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است •
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست •
_______________________________________
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدا نبض عشق زیر پوست خاکه.
بیا بنویسیم مث درس...مث مشق ...تو کتاب تاریخ فردا
بیا بنویسیم ما هنوز زنده ایم ...زیر بار دردا ...و غم ها
بیا بنویسیم روزگار قاتل امیده
ولی ما میدونیم شب تار اخرش سپیده
.
.
هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده
واسه ی ذره زندگی... اینهمه نمرده:)
 
بیا بنویسیم مث درس...مث مشق ...تو کتاب تاریخ فردا
بیا بنویسیم ما هنوز زنده ایم ...زیر بار دردا ...و غم ها
بیا بنویسیم روزگار قاتل امیده
ولی ما میدونیم شب تار اخرش سپیده
.
.
هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده
واسه ی ذره زندگی... اینهمه نمرده:)
همیشه بر ان بودم که دلی را نشکنم
اما
وقتی به خودم مینگرم...
تکه تکه ام: )
 
مرگ از دیارمان رد شد و گفت:
سال‌ها پیش روحتان را قبض کردم؛ شما چگونه زیستده اید!؟
غم به مرگ‌ نگاهی کرد و گفت:
روح!؟ این قبلیه سالهاست در کالبدشان من را بجای روح یدک میکشند.
 
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
و غمی زوزه کشان
سوزکنان
در شیار پلک هایم
داد کشد
زار زند
مرا بر در و دیوار زند
به دل غم زده ام یکه دو پندار زند
که دلِ بیچاره!
به چه دلبستی چنین؟
ز چه بیماری چنین؟...:)
 
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ...:)
 
(همه شب جوی روان شد چشم ما
عالم اشک صفایی دارد
دل ما تنگ شد و سوخت بسی
آه دل تنگ چه دردی دارد)

فی البداهه از خودم
 
Back
بالا