مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ما مست صبوحیم زمیخانه توحید
حاجت به می و خانه خمار نداریم
 
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

حافظ
 
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

حافظ
 
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
انقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

فاضل نظری
 
در اين فكرم كه خواهي ماند با من مهربان يا نه؟
به من كم مي كني لطفي كه داري اين زمان يا نه؟

وحشی بافقی
 
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
 
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
 
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه اب را
 
ای آفتاب آهسته تر بر بام قصرش زن قدم
ترسم صدای سایه‌ات خوابست بیدارش کند
 
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
 
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
 
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد،در انتظار بوده
 
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
 
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

سعدی
 
Back
بالا