- ارسالها
- 810
- امتیاز
- 11,351
- نام مرکز سمپاد
- چهارراه لشگر
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 97
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
"شهریار"
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
"شهریار"
و ، اما جام چون گشتی زد ، آوردند تیغ و خوان :هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بودک قطره چشیدیدم زمینای محبت
گشتیم فنا زدریای محبت
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ستو ، اما جام چون گشتی زد ، آوردند تیغ و خوان :
چنین باد آنکه نوشد باده با اژدر به تابستان
دوش میآمد و رخساره برافروخته بودنوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
در آینه بندانِ پَریخانه چشممدوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیمن دل بر آتش می نهم،این هیمه را افزون کنید
زین تاج و تخت سرنگون،تا کی رود سیلاب خون؟!