مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دلم گرفته ، ای دوست!
هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

بانو سیمین بهانی
 
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
خیام
 
تاب بنفشه می‌دهد طره‌ی مشک‌سای تو
پرده‌ی غنچه می‌درد خنده‌ی دل‌گشای تو
 
وقت آن است كزين منزل ويران بروم

راحت جان طلبم از پي جانان بروم
 
مرنـــجــــان دلــــم را که این مــــرغ وحــــشی
ز بـــــامی که برخـــــــاست مــــــــشکل نشــــــیند
 
دارم ز غم فراق یاری که مپرس
روز سیهی و شام تاری که مپرس
 
سالکی گفتا چه داری آرزو؟گفتم سکوت
معنی صد نکته را در یک سخن پیچیده ام
معین کرمانشاهی
 
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی

بانو سیمین بهبهانی
 
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی

بانو سیمین بهبهانی
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه/می زنم زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ^_^
 
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه/می زنم زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ^_^
اینو باید تو مشاعره با ترانه میگفتی :))

ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سر چشمه‌ی هنر :-"

ر بدید :D
 
روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
 
تا بودم سوزن دست تو بودم
میون پنجه و شست تو بودم
اجل اومد که جون از من بگیره
ندادم چون که پابست تو بودم
 
تا بودم سوزن دست تو بودم
میون پنجه و شست تو بودم
اجل اومد که جون از من بگیره
ندادم چون که پابست تو بودم

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
 
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر بر هم رود عشق تو را بادا بقا

مولانا
 
اگر لطفش قرین حال گردد
همه ادبارها اقبال گردد
وحشی بافقی
 
دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش
بر کف ساقی بدیدم در صراحی جان خویش
گفتمش ای جان جان ساقیان بهر خدا
پر کنی پیمانه و نشکنی پیمان خویش

مولانا
 
وگر توفیق او یک سو نهد پای
نه از تدبیر کار آید نه از رای
وحشی بافقی
 
من آزمودم مدتی بی تو ندارم لذتی
کی عمر را لذت بود بی ملح بی پایان تو

مولانا
 
Back
بالا