مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دلا گرچه نزاری تو مقیم کوی یاری تو
مرا بس شد ز جان و تن تو را مژده کز آن کویی

مولانا
 
یار گرفته‌ام بسی، چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی
(سعدی)
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
حافظ
 
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ

چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
 
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

حافظ
 
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

حافظ
 
ترسم که یکی ز اهل وفا زنده نماند
در کشتن این طایفه دستی که تو داری

(فکر کنم وصال شیرازی)
 
دشمن طاووس آمد پر او
ای بسی شه را بکشته فر او
مولوی
 
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که در خزانه ی غیبش دوا کنند
 
Back
بالا