مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
#اوحدی
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

سعدی
 
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

سعدی
نسیم روح‌پرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
 
نسیم روح‌پرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
بمی سجاده رنگین کن،گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود، ز راه و رسم منزل ها

حافظ
 
دل میرود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
 
بر مـــا گذشت نیک و بــــد، امـــا تـــو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیس

عماد خراسانی
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
 
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
 
آنچـه او
ریخت به
پیمانه ما
نوشیـدیم
اگرازخمـر
بهشت است
وگـر باده
مست....

حافظ
 
شقایق بریکی پای ایستاده
چو بر شاخ زمرد جام باده
 
آن یار که عقلها شکارش میشد
وان یار که کوه بیقرارش میشد

گفتم که سر زلف بریدی گفتا
بسیار سر اندر سر کارش میشد

مولانا
 
آن یار که عقلها شکارش میشد
وان یار که کوه بیقرارش میشد

گفتم که سر زلف بریدی گفتا
بسیار سر اندر سر کارش میشد

مولانا
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم
 
Back
بالا